جونگ سوک طبق تصوری که مین هی داشت پیش رفت و تا تونست نوشید اما مست نمیشد
رفتارش برای کسی که مسته زیادی هشیار بود
در آخر زمانی که خودشم به یقین رسید مشروب کمکی بهش نمیکنه سرشو روی میز گذاشت
توی همین فاصله ووبین اومد و روی صندلی روبروییش نشست و با چشم از مین هی خواست تنهاشون بذاره
با دور شدن مین هی ووبین با لبخند سری خم کرد تا بتونه صورت جونگ سوک رو ببینه
جونگ سوک با حس سنگینی نگاهی روی خودش سربلند کرد و با دیدن ووبین لبخند محوی زد که مملو از آرامش بود
لبخند و آرامشی که اگر ووبین نمیشناخت قطعا متوجهش نمیشد
سکوت چند دقیقه ای بینشونو جونگ سوک شکست
با پوزخندی آشکار به تمسخر گفت:خیلی وقته ندیدمت آقای کیم
ووبین واقعا جون کند تا لبخندی که داشت تحلیل میرفت رو حفظ کنه
با لرزش محسوسی توی صداش گفت:آ...آقای...کیم؟
جونگ سوک-پس چی باید صداتون کنم؟
-ووبین
جونگ سوک-ما رابطه صمیمانه ای باهم نداریم
ظاهرا نوشیدن فقط کنترل حرکاتشو ازش گرفته بود نه کنترل حرفا و افکارش رو
ووبین-نمیتونیم داشته باشیم؟
جونگ سوک-رابطه ما سه ساله تموم شده.تو نمیتونی توی یه لیوان شکسته آب بریزی و توقع داشته باشی بدون صدمه زدن بهت سیرابت کنه
ووبین ازین تشبیه دلگیر شد.جونگ سوک واضح براش بیان کرده بود که نمیتونی از قلبی که یکبار شکسته عشق طلب کنی
ووبین-میخوام برات توضیح بدم
جونگ سوک-برای شنیدن بیش از حد خستم
ووبین-خواهش میکنم
جونگ سوک تلاش کرد بلند بشه:کمکی نمیتونم بکنم
ووبین با صدایی دورگه از بغض گفت:بعد از تو همه چیزمو از دست دادم
جونگ سوک که کامل ایستاده بود قبل از خارج شدن از بار گفت:کسی که رفت من نبودم
حالا ووبین کسی بود که سرشو روی میز گذاشت
صدای مین هی رو شنید و دستی که روی شونش قرار گرفت:کوتاه نیا
ووبین-تا کی؟
مین هی-تا وقتی که به حرفات گوش کنه
ووبین-حاضر میشه بشنوه
مین هی- درکش کن.رها شدن درد داره
ووبین- من رهاش نکردم
مین هی- اون نمیدونه
************************
ووبین تصمیم جدی گرفته بود تا توضیح بده حتی اگه جایی واسه برگشتنش وجود نداشت
پس از اون روز به بعد تمام لحظه های جونگ سوک با ووبین پرشد
زمانی که از خونه برای رفتن به بیمارستان خارج میشد ووبین اونجا بود
زمانی که داشت به خونه برمیگشت ووبین اونجا بود
اگه روز تعطیل رو به گردش میرفت ووبین اونجا بود
این وضعیت اونقدر تکرار شد تا جونگ سوک رو به مرز انفجار رسوند تا اینکه یک شب وقتی داشت پیاده به خونه برمیگشت عصبی رو به ووبین چرخید و با صدای بلند گفت:چی از جونم میخوای؟
ووبین-میخوام گوش بدی
جونگ سوک-دلایل جهنمیتو برای خودت نگه دار و برو به درک
ووبین-تو از دیدنم خوشحالی
جونگ سوک-اگه این فکرو میکنی واقعا احمقی
ووبین-سعی نکن به من دروغ بگی جونگ سوک.دوسال باهات زندگی کردم.تورو بلدم
جونگ سوک-من با سه سال پیش خیلی تفاوت دارم
ووبین-ولی هنوز همون کسی هستی که عاشقش شدم
حونگ سوک بهش پشت کرد:من یکبار باورت کردم و ازش پشیمون شدم.اینبار دیگه نه
ووبین-گوش کن
جونگ سوک نگاهشو به ساعت مچیش داد و کوتاه گفت:فقط پنج دقیقه
ووبین تمام چیزی رو که یکبار برای مین هی گفته بود برای جونگ سوک تکرار کرد
جونگ سوک-تمومه؟میتونم برم؟
ووبین نمیخواست باور کنه جونگ سوک اینقدر سرد شده:تو هنوز دوسم داری
جونگ سوک-مسخرست
ووبین-پس چرا اون حلقه رو داری؟من دیدمش
جونگ سوک حلقه رو از زیر تیشرتش بیرون کشید و گفت:تا هرروز صبح یادم بمونه باید نفرین کنم...کسی رو که منو به تمسخر گرفت
ووبین-حداقل برای نفرین کردنم چیزی رو که اینقدر برام ارزش داشت یادآور نمیذاشتی
جونگ سوک اما درجواب تمام اون احساسات گفت:من و تو شدنی نیستیم وو
من میدونم که به عشقت نباید دل بست
تو یکبار رفتی.دیگه راهشو یاد گرفتی
میخواستی بشنوم که شنیدم.برو دنبال زندگیت.من با و بدون تو از پس زندگیم برمیام
بعد از رفتنش ووبین زمان زیادی رو بی حرکت همونجا ایستاد
شاید منتظر بود جونگ سوک برگرده و بگه شوخی کرده
اما مهم نیست چقدر صبر کرد.جونگ سوک برنگشت
#with_and_without_youپ.ن:سال نو همگی مبارک🌹