مین هی قسم میخورد توی زندگیش حتی یک روز هم مثل اون روز وجود نداشته
همش نگرانی و سوال بود
نگرانی برای ووبین،برای جونگ سوک،برای خانوادش
ووبین چی میخواست بگه؟چرا کامل نگفت؟خانوادش چی رو پنهان کردن؟ووبین چرا ورشکست شده؟چرا مجبور شده جونگ سوک رو رها کنه؟چه چیزی مونده بود که جونگ سوک میخواست بگه؟
جونگ سوک طبق همون نظری که داده بود ازون خونه میرفت؟فقط چون خاطرات بدش بیشتر از خاطرات خوبش شده بود؟چرا ووبین خودشو به جونگ سوک نشون نمیداد؟یعنی میترسید؟یا مشکل دیگه ای بود؟
سیل سوالات بی جوابی که مغزشو غرق کرده بودن توجهش به اطرافو به صفر رسونده بود
برخورد دستی به شونش باعث شد از جا بپره
با دیدن جونگ سوک پرسید:چیشده؟
جونگ سوک-اگه میخوای توی ماشین بمونی من مشکلی ندارم
مین هی با دیدن فضای آشنای پارکینگ گفت:اصلا حواسم نبود،بریم
وارد خونه جونگ سوک که شدن مین هی خواست به سمت نشیمن بره اما مسیر جونگ سوک وادارش کرد کمی صبر کنه
جونگ سوک به سمت همون دری رفت که همیشه قفل بود و با باز کردن قفلش قبل از بازکردن در گفت:خودمم سه ساله اینجا نیومدم
نگاهش مین هی رو نشونه رفت:نمیخوای ببینی؟
مین هی جلو رفت و با اشاره جونگ سوک جلوتر از اون درو باز کرد و وارد شد
خود جونگ سوک به چهارچوب در تکیه داد و به اتاق خیره شد
لبخند روی لبش با اشک توی چشماش هماهنگی نداشت
خاطراتی که داشت به یاد میاورد براش شاد بودن یا غمگین؟
مین هی متعجب به ظاهر اتاقی نگاه کرد که با تصورش زمین تا آسمون فرق داشت
یه تخت،یه کمد لباس،یه میز و صندلی،یه قفسه با یه تعداد وسیله و....یه دیوار پرعکس
به سمت دیوار قدم برداشت و دستشو روی عکسا کشید
جونگ سوک بدون جابجا شدن گفت:من از عکس گرفتن خوشم نمیومد ولی اون عادت داشت ازم عکس بگیره،همیشه میگفت وقتی من توی عکساشم هنری ترن،یا اینکه عکسایی که از من میگیره رو خیلی دوست داره
اینا همش نیستن
به سمت یکی از قفسه ها رفت و دسته ای آلبوم عکس ازش بیرون کشید:حتی اینا هم همش نیستن شاید یه چیزی حدودا چهار برابر اینا دست خودش بود،من هرچی که بود نگه داشتم،حدس میزنم اون همه رو دور ریخته
و مین هی به یاد آورد جعبه بزرگی پر از آلبوم های عکس رو که ووبین نه میدید نه دور میریخت و نه میذاشت کسی ببینه
جونگ سوک اینبار برخلاف دوشب قبل خودش چیزی رو توضیح نمیداد.صبر میکرد تا مین هی بپرسه
مین هی به سمت میز رفت و روی صندلی نشست،به لب تاب و گوشی روی میز اشاره کرد:اینا چی ان؟
جونگ سوک-فیلما و عکسای زیادی باهم داشتیم،حتی یه دونه از پیام هاشو هم پاک نکرده بودم،نه دلم اومد پاک کنم و نه میتونستم جلوی چشمم تحملشون کنم.سه ساله که خاموشن و اینجا خاک میخورن،احتمال میدم دیگه حتی کار نکنن
مین هی بسته ای رو که مشخص بود هدیه است جلو کشید:و این؟
جونگ سوک-آخرین هدیه ای که بهم داد،همون روزی که رفت...روز تولدم
مین هی-توش چیه؟
جونگ سوک-نمیدونم...بازش نکردم
مین هی متعجب گفت:سه سال گذشته...چطور تا الان بازش نکردی؟
جونگ سوک-وقتی کسی نبود که بخوام ازش تشکر کنم چطور میتونستم بازش کنم؟هیچ اشتیاقی نداشتم
مین هی-من میتونم....بازش کنم؟
جونگ سوک به بسته خیره شد،دلش میخواست بدونه چیه؟البته که میخواست:بازش کن
با کنار رفتن درجعبه چیزی که دیده شد یه پلیور آبی روشن بود با یه دوربین
جونگ سوک لبشو گاز گرفت و برای جلوگیری از ریزش اشکاش به سقف نگاه کرد
مین هی دوربین رو برداشت و یادداشتی که کنارش بود رو باز کرد و خوند:یکبار ازم پرسیدی اگه قرار باشه بین تو و این دوربین یکیو انتخاب کنم حاضرم از این دوربین بگذرم یا نه و من یادمه که بهت خندیدم و خواستم به یه دوربین حسادت نکنی
اگه قرار باشه یکی رو انتخاب کنم انتخابم این دوربینه ولی فقط وقتی که توی دستای تو باشه
تولدت مبارک عشقم
جونگ سوک فقط تونسته بود اشکاشو مهار کنه نه بغضشو:دیوونه احمق...تو این دوربینو خیلی دوست داشتی
مین هی درحالی که دوربینو به دست جونگ سوک میداد گفت:ظاهرا تو رو خیلی بیشتر دوست داشته
جونگ سوک به دوربین خیره شد:اگه دوستم داشت نمیرفت
مین هی-اگه دوستت نداشت قبل از رفتنش چیزی که براش ارزش داشت و به تو نمی بخشید
حق با مین هی بود اما هیچ دلیلی رفتن ووبین رو توجیح نمیکرد
مین هی-اون کمد چیه؟
جونگ سوک دوربین و یادداشت رو توی جعبه برگردوند بدون اینکه اون پلیورو نگاه کنه
جونگ سوک-لباسایی که اینجا جاگذاشت،یا اونایی که خودش برام خریده بود
مین هی در کمد رو باز کرد و با دیدن اونهمه لباس گفت:همشو توی دوسال خریده؟پسر اون واقعا برات خرج میکرده
جونگ سوک-چیزی که من میخواستم نه پولش بود نه شغلش نه موقعیتش و نه حتی روابطش من فقط و فقط خودشو میخواستم
مین هی دیگه سوالی نپرسید میتونست حدس بزنه هروسیله ای اونجا برای جونگ سوک یادآور یه خاطره از ووبینه
همه چی بود ساعت،دستبند،کفش،لباس،کیف،کتاب
انگار ووبین از هرچی خوشش میومده بجای خودش برای جونگ سوک میخریده
وقتی حس کرد چیزی نمونده که ندیده باشه از اتاق بیرون رفت
احساس میکرد تحمل اون اتاق بیشتر ازین برای جونگ سوک سخته و مین هی به هیچ وجه نمیخواست دوباره جونگ سوک رو توی بیمارستان ببینه و ووبین رو نگران کنه
#with_and_without_you