دستش رو دراز كرد،موهاي مشكيم كه از عرق خيس و به پيشوني سفيدم چسبيده بودن كنار زد و در حالي كه هر دو نفس نفس ميزديم گفت:"زود باش تند تر"
پاهام بي حس شده بودن.فكر ميكردم هر لحظه ممكن زانوهام رو از دست بدم و چشم هام با چند باري سياهي رفتن كم سو يا حتي نا بينا بشن و كمترين اهميتي به اغراق بيش از حدم نميدادم!"چيزي نمونده! زود باش سوكجينا تو كارت درسته" يونگي نگاهي به تورنومنت توي دستش انداخت و همين كه بالاخره به پله هاي محوطه رسيديم اون رو فشار دادو خنديد:"ركورد خودت رو زدي" و بطري آب رو سمتم پرت كرد و من تونستم به راحتي و تنها با يك دست اون رو بگيرم!
دستم رو به كمرم زدمو سعي كردم هوا رو وارد ريه هاي در حال سوزشم كه بيش از اندازه اعصابم رو به هم ريخته بودن بكنم:"اين طوري نيست كه قراره توي گينس ثبت بشه" با اينكه يونگي به بي حوصله گيم چشم غره رفت و دستي بين موهاي توسي خودش كشيد،روي پله ها نشستمو براي تنفس بهتر آب خوردمو به دور و بر نگاه كردم و وقتي چيزي چشمم رو نگرفت دوباره سمت يونگي برگشتم:"و من ازت بزرگ ترم""باشه فهميدم هيونگ"
من يه دوست خوب به اسم يونگي دارم!
BẠN ĐANG ĐỌC
The dark road by my side
Fanfictionكيم سوكجين :"هيچوقت با درونم همراه نبودم.هميشه يك قدم عقب تر يا جلوتر راه ميرفتم.به فريادهاي توي سرم بي توجهي نميكردم اما كاري براشون انجام نميدادم.گناه هاي زيادي كردم كه هيچوقت قرار نيست بابتشون خودم رو ببخشم.من با تمام اين افكار به زندگيم ادامه مي...