Chapter 8

243 54 11
                                    

اتوموبیل در مسیر خانه حرکت میکرد و سکوت در آن برقرار بود.جین در فکر هایش غرق بود و نامجون بدنبال راهی برای اطمینان از وضعیت سایه هایی که فکر میکرد از مسیر نقاشی گذشته اند،میگشت.پشت چراغ قرمز منتظر اجازه ی عبور ایستاده بودند و تا بلند شدن صدای بوق راننده های معترض پشت سرشان متوجه رنگ سبز چراغ نشدند.جین دستپاچه اتوموبیل را به حرکت در آورد اما حرفی به میان نیامد.به محض رسیدن به خانه،جین رو به مادرش گفت:

_مامان یه جای خواب برا دوستم میخوام.آپارتمانش آماده نیست ازش خواستم پیش ما بمونه.

_کار خوبی کردی عزیزم.براتون ی دست رختخواب میارم.شام خوردین؟ 

_من گرسنه نیستم اما..

نگاهی به نامجون که هنوز کاملا غرق در افکار خودش بود انداخت و گفت:

_اگر گرسنه ش بود براش غذا گرم میکنم.

مادرش که دور شد،بازوی پسر را گرفت و به داخل اتاق کشاند،روی صندلی نشست و پرسید:

_گرسنه ت نیست؟

_گرسنه چی هس؟

_خدای من..چطوری توضیح بدم؟

_قبل از توضیحت باید بگم که من فکر کنم  این بدن مریض بوده چون یه صداهایی از توش میاد و یه چیزی اینجا سوزش داره.

دستش را بین سینه و شکمش حرکت داد که جین با خنده گفت:

_مریض نیستی و باید بگم که گرسنگی همینه!هر وقت این اتفاقا افتاد باید غذا بخوری.بشین تا برگردم.

به آشپزخانه رفت تا برای او کمی غذا ببرد.ظرف های غذا را در سینی کوچکی به اتاق برد و روی میز گذاشت.شانه هایش را گرفت و او را روی صندلی نشاند؛قاشق را به دستش داد و منتظر ماند.وقتی حرکتی ندید گفت:

_تو باهوشی به غریزه ت اعتماد کن.

نامجون آهسته قاشق را به سمت ظرف برد و آن را پر کرد با مکث طولانی اش،جین به حرف آمد.

_چی شد پس؟

_الان باید چیکارش کنم؟

از جا بلند شد و قاشق دیگری برای خودش آورد؛آن را پر کرد،در دهانش گذاشت و آرام شروع به جویدن کرد و قورت داد.بلافاصله نامجون همین کار را کرد و از حس خوبی که گرفته بود چشمهایش برق زدند.با سرعت زیادی شروع به خوردن کرد تا اینکه در ذره های آخر غذا به سرفه افتاد.جین لیوان پر از آب را روی لبش گذاشت و گفت:

_بخور تا دوباره به کشتنش ندادی.

نامجون نفس عمیقی کشید و به صندلی تکیه داد و گفت:

_این یه حس فوق العاده بود!حس میکنم بدنم پر شده 

_این گرسنگی  و خوردن غذا بود.

_چرا چشمام بسته میشه؟

_خب زود میرسی به اصل مطلب!اینم مورد بعدی که خوابه!یکم صبر کن.

Ominous | CompleteDonde viven las historias. Descúbrelo ahora