02

12.8K 1.8K 260
                                    

•این قسمت: جیمینی بگو ددی

پایان فلش بک*

یکی دو هفته ای از اون روز پرماجرا گذشته بود و حالا، جونگ‌کوک که جثش هم کمی بزرگتر شده بود تو روروئکش نشسته بود و سعی میکرد از در کوچیک و رو اعصاب اشپزخونه رد شه تا زودتر به تهیونگ و شیشه شیرش برسه. [بچه حدودا یک ساله تصور کنین]

"اَااااااااااااا". جونگکوک با عصبانیت جیغ کشید و دوباره عقب رفت تا با همه توانش به چارچوب در بکوبه.
"هیسسس..اروم..اومدم.." تهیونگ همونطور که شیشه شیر رو تکون میداد از اشپزخونه بیرون اومد و جلوی روروئکش رو گرفت.
جونگ‌کوک که با دیدن تهیونگ و شیشه شیرش فورا خوش‌اخلاق شده بود، دستاشو سمت تهیونگ دراز کرد تا بغل گرفته بشه.
تهیونگ هم در جواب لبخند زد و کوچولوی ملوسشو با ملایمت بلند کرد. جونگ‌کوک، بیقرار از گشنگی، دوباره نق زد و این تهیونگ بود که فورا رو مبل نشست و سر جونگ‌کوک رو بین بازو و ساعدش گذاشت و شیشه شیر رو جلوی لباش قرار داد. دستای لاغر و کشیدش بالا اومد تا شیشه رو خودش نگه داره. لبخند تهیونگ پررنگ تر شد. چقد زود رشد میکرد. درست همونطور که جین هیونگ هفته پیش گفته بود..

فلش بک*
جین با شنیدن صدای در رو صندلیش جا به جا شد و گوشیش رو کنار گذاشت.
"بیا تو"
در باز شد و تهیونگ همونطور که جونگ‌کوک رو بغل کرده بود وارد شد.
"هی ته ته!چطوری؟!" جین با صدای شاد و سرزندش گفت.
تهیونگ لبخند زد و جواب سلامش رو داد. جونگ‌کوک بخاطر صداهای بلند آروم غر زد و لباس تهیونگ رو تو مشتش گرفت.
"هیش..هیچی نیست کوچولو..همه چیز ارومه..[م چقد خوشالم]"
"پس جونگ‌کوک همینه..هوم؟..خب بزارش اونجا..باید وزن و قدشو بگیرم.." جین گفت و به ترازو اشاره کرد.
تهیونگ سمتش رفت و جونگ‌کوکو روش گذاشت. جونگ‌کوک لب ورچید و دستاشو دراز کرد تا تهیونگ دوباره بغلش کنه. سرمای ترازو حس خوب آغوش تهیونگ رو نداشت.
"زود تموم میشه..قول میدم.."
بهش لبخند زد و باعث شد که خرگوش کوچولوش یکم اروم بگیره.

"وزنش خیلی کمه تهیونگ..افتضاحه..قدش مناسبه..ولی به شدت لاغره.." جین نفس عمیقی کشید و ادامه داد. "هیبرید ها تا چندماه عادی ولی با سرعت زیاد رشد میکنن. ولی وقتی بنظر میاد یه بچه سه ساله ان، دیگه باید منتظر باشی که یکهو یه روز صبح بیدار شی و با ی مرد همقد خودت مواجه شی.."
تهیونگ با تعجب به جین و بعد به جونگکوک که پستونکش رو اروم میمکید و چشم هاش رو به بسته شدن میرفتن نگاه کرد. "این..این..این چندماه دیگه همقد من میشه؟!" تهیونگ بلند گفت و باعث شد چرت جونگ‌کوک پاره شه و بزنه زیر گریه
"هیسس..معذرت میخوام..ببخشید.." تهیونگ همونطور که اروم به پشت جونگ‌کوک میزد گفت. جونگ‌کوک فین فین کرد و با چشای اشکی به تهیونگ خیره شد.
"خب هیونگ الان چیکار باید بکنم؟"
"باید تقویت شه.حتی اگه دلش نمیخواد هم باید خوب غذا بخوره. وگرنه راحت مریض میشه. و یچیز دیگه. داره دندون درمیاره. احتمالا دیگه شروع میکنه به بهونه گرفتن و اب دهن ریختن.."
"اه..اره خیلی اب دهن میریزه.." تهیونگ با یاداوری موقعیتی که دیروز اسمش رو ابشار نیاگارا گذاشته بود اروم گفت
"یه دندون گیر رو بزار تو فریزر یخ بزنه. بعد بدتش دستش. لثشو سر میکنه تا کمتر اذیت بشه." تهیونگ در جواب سرشو تکون داد و روی موهای جونگ‌کوک رو بوسید. دوباره خوابش برده بود.
"فعلا اطلاعاتش رو با اسمت ذخیره کردیم. وقتی بالغ بشه میتونی مدارکشو بگیری." تهیونگ دوباره سرشو تکون داد و از جاش بلند شد. "ممنون هیونگ..چجوری میتونم جبران کنم؟" جین اهی کشید و نگاهش کرد. "ماه دیگه ی هیبرید سرحال نشونم بدی" تهیونگ لبخند زد و سر تکون داد.

Little Bunny || KOOKV (Editing)Where stories live. Discover now