این قسمت: رات لعنتی
(وقتی ی بوک امگاورس میخونین امگا و آلفا هیت و رات رو در زمان های مشخصی تجربه میکنن، اینجا هم تقریبا اونجوریه با این تفاوت که اسمی از آلفا و امگا نبردم.هیت برای امگا ها و رات برای آلفا ها اتفاق میفته.)
تهیونگ کشو قوسی به بدنش داد و رو وون که بالاخره بعد چندین ساعت گریه به خواب رفته بود توی گهواره گذاشت.
در رو با احتیاط پشتش بست و وارد اتاق خودشون شد.
نگاهی به جونگکوک انداخت که پشتش رو بهش کرده بود و پتورو تا گردنش بالا کشیده بود.
روی تخت رفت و همونطور که دراز میکشید پتوی روی جونگکوک روهم مرتب کرد.جونگکوک ناگهانی بلند شد و خودش رو روی ته انداخت.
-بالاخره اومدی هیونگ؟ منتظرت بودم..جونگکوک با صدای بم شده اش زمزمه کرد و بدن تهیونگ رو از چشم هاش گذروند.
-جونگکوکا..چرا..رنگ چشمات عوض شدن؟
تهیونگ آروم گفت و با حس نفس های داغ جونگکوک، آروم لرزید.-هیونگ..یادت رفته؟ جین هیونگ بهت گفت هر لحظه ممکنه راتم شروع شه.. .
تهیونگ با به یاد آوردن صحبت های جین، دوباره لرزید.
جونگکوک پوزخندی زد و لبشو رو گردن پسر روی تخت کشید.
-هیونگ؟ میترسی؟-ن..نه معلومه که نه!
-خوبه..خیلی خوبه..!
جونگکوک همونطور که گذاشتن بوسه های خیس روی گردن ته رو شروع کرده بود زمزمه کرد و پایین تنه اش رو کمی به پایین تنه پسر روی تخت مالید
تهیونگ، ناخواسته ناله بلندی سر داد و بیشتر روی ملحفه ها وول خورد.
-ج..جونگکوکی..
جونگکوک با گذاشتن لب هاش روی لب های خوشرنگ ته، حرفش رو نصفه گذاشت.
دست خودش نبود و هر لحظه پسر رو بیشتر از چند دقیقه قبل میخواست.
میتونست اون بدن رو فقط جلوش بزاره و بپرسته.. .دست هاش، متجاوزانه راهشونو به زیر پیرهن سفید ته پیدا کردن و مشغول گشتن اون بدن خوش فرم و نرم شدن.
پیرهن تهیونگ رو دراورد و اجازه داد تهیونگ هم تیشرتش رو از تنش دربیاره.
بدون لباس های همیشه مزاحم، میتونست بدنشو رو بدن اون پسر لعنتی حس کنه.
سرش دوباره پایین اومد و این بار، ترقوه تهیونگ هدف اش قرار گرفت.
بوسه های زیر و هر از گاهی مارک های کمرنگ، چیزی بود که بدن تهیونگ رو حتی زیباتر از قبل میکرد.-جو..جونگکوک..
تهیونگ با صدایی که برای جونگکوک حتی لالایی به حساب میومد، ناله کرد و دستاشو رو بازوهای جونگکوک کشید.-یکی اینجا خیلی بی قرار شده...آره؟
چونگکوک با نیشخند گفت و دستشو از رو شلوار رو دیک پسرک روی تخت کشید.تهیونگ ناله های بلندش رو از سر گرفت و خودش رو به دست جونگکوک نزدیک تر کرد.
جونگکوک با ملایمت دکمه و زیپ شلوار تهیونگ رو باز کرد و اونو همراه با باکسرش رو زمین انداخت.
-بچرخ بیبی..
زیرلب زمزمه کرد و اجازه داد تهیونگ بچرخه و باسن خوش فرمشو نشونش بده.دستشو نوازش وار روی کمر پسر کشید و دندونشو حریصانه رو ی لبش فشار داد.
دستشو کم کم پایین برد و با لمس باسنش، اونو حتی از قبل هم بیقرار تر کرد.
-زیاد صداتو بلند نکن بیبی بوی..نمیخوایم رو وونو بیدار کنیم..میخوایم؟
بدون هیچ آمادگی ای انگشتشو وارد حفره صورتی رنگ تهیونگ کرد و مشغول حرکت دادنش شد
تهیونگ ناله بلندی کرد و ملحفه های تخت رو توی مشتش گرفت.
-آروم تر..
زیرلب زمزمه کرد ولی نه اونقدر آروم که صداش به گوش جونگکوک نرسه.-باشه بیبی..آروم تر..
جونگکوک با نیشخند گفت و انگشت دومش روهم واردش کرد.تهیونگ صورتش رو توی بالش فرو برد تا صدای جیغ بلندش شنیده نشه.
یادش نبود جونگکوک چقدر لجبازه و حالا با این کارش..احتمالا دیگه یادش نمیرفت.جونگکوک چندین دقیقه متوالی رو به آماده کردن معشوقه اش گذروند و وقتی مطمئن شد آماده شده، از کشوی کنار تخت لوب رو بیرون کشید.
زیپ و دکمه شلوارش رو با ملایمت باز کرد و مشغول آغشته کردن دیکش به لوب شد.
دیکش رو روی حفره تهیونگ تنظیم کرد و کم کم واردش شد.
با دیدن مشت کوچیک تهیونگ که هر لحظه بخاطر فشاری که به لحاف ها وارد میکرد سفید تر میشد کمی خم شد تا بوسه نرمی رو پشتش بذاره.
-هیس..تموم شد بیبی..تموم شد..
آروم زمزمه کرد و به بوسه زدن روی شونه سفید پسرک ادامه داد.وقتی مطمئن شد بهش عادت کرده شروع به آروم حرکت کردن کرد و کم کم سرعت بیشتری به حرکاتش داد.
ناله های تهیونگ که سعی در خفه کردنشون توی بالش داشت کم و بیش به گوشش میرسیدن و باعث میشدن بیشتر از مشتاق شه تا به حفره پسر بکوبه.
دستش رو زیر تهیونگ برد تا دیکش رو لمس کنه و ناله هاش که اسمش رو بینشون میشنید بلند تر به گوشش برسه.
بعد از چند دقیقه همزمان باهم کام شدن و جونگکوک با بیرون کشیدن دیکش بیحال خودش رو کنار معشوقه اش انداخت.
بدن ظریفش رو بغل گرفت و بوسه پر از عشقی روی موهاش نشوند.
-ببخشید..دست خودم نبود..خودت که میدونی..
به آرومی زمزمه کرد و نگاهش رو به صورت پسر داد.تهیونگ لبخند خسته ای زد و سرش رو روی شونه جونگکوک گذاشت.
-اشکالی نداره..میدونم..
چشماش رو بست و کمی بعد، هردوشون دوباره توی دنیای رویاها بودن.__________________
فااینالیییی
خب من برگشتم..بالاخره!به قسمت های پایانی فیک نزدیک میشیم..ممنونم از همتون که هنوزم همراه لیل بانی هستین♡
ببخشید که انقدر دیر شد..
لیل بانی خیلی دوستتون داره!♡
ESTÁS LEYENDO
Little Bunny || KOOKV (Editing)
Fanfic+ جونگکوکا.. - تمام این مدت تو مواظبم بودی هیونگ! دیگه بذار من مراقبت باشم.. چی میشه اگه هیبریدی که تهیونگ تو خیابون پیدا کرده زندگیش رو از این رو به اون رو کنه؟ Fluff.Romance