14

11.6K 1.7K 222
                                    

این قسمت: شمشیر انگشتی و پریود

در حال حاضر،تهیونگ توی آشپزخونه بود و داشت آشپزی میکرد. حداقلش این بود که داشت سعیشو میکرد.

تنها غذایی که بلد بود، سه جور سوپ و رامن بود که به لطف جین یاد گرفته بود تا جونگ‌کوک از گرسنگی نمیره.

و حالا، دیگه نمیتونست شکم خرس وحشی ای که روی کاناپه لنگر انداخته بود با ی کاسه سوپ سیر کنه.

همونطور که توی فکرای عجیب غریبش غرق شده بود، حواس چاقوی عوضیو پرت کرد و انگشتش رو به جای سبزیجات نگینی کرد.

"ایییییییییییی"
نعره کشید و انگشتش رو طوری که انگار جومونگه توی هوا تکون داد.

"باز خودتو تیکه پاره کردی تهیونگ؟"

"تهیونگ هیونگ! چند بار بهت بگم؟!"

"الان موقع تربیت کردن منه؟!"
جونگ‌کوک همونطور که دست تهیونگ رو سمت شیر آب میبرد گفت و آب سردو باز کرد.
انگشت خونی تهیونگ رو زیر آب گرفت و انگشتش رو آروم روی زخمش کشید.
شیر آبو بست و از کابینت بالای سرشون جعبه کمک های اولیه رو دراورد.

پشت تهیونگ قرار گرفت و دستاشو دور کمرش گذاشت تا راحت تر دستشو پانسمان کنه. یه چسب زخم که روش عکس هلو کیتی داشت دراورد و بهش خیره شد.

"میشه دقیقا بپرسم چسب زخم هلوکیتی اینجا چیکار میکنه؟"

"یاااا..مثل اینکه خودتو نمیشناسی! دو دقیقه آرومو قرار نداشتی! همش سرو کلتو میکوبیدی به اینورو اونور!"

"معمولا واسه پسرا بتمن، سوپر من و اینجور چیزا میخرن."

"حالا من دوست داشتم هلوکیتی بخرم به تو چه؟!"
تهیونگ جیغی کشید و انگشتش رو جلوی صورت کوک برد.

"خب حالا..وحشی پریودی.."
جونگ‌کوک زیرلب غر زد و چسب زخم رو روی انگشت بریده شده تهیونگ گذاشت.

"بیا تموم شد..گربه وحشی.."

"وحشی خودتی خرگوش زشت."
تهیونگ همونطور که با کونش برای خودش راه باز میکرد گفت و رفت تا بقیه غذا رو آماده کنه.

جونگ‌کوک با تعجب به تهیونگ خیره شد. واقعا انگار پریود شده بود.

"هیونگ کمک نمیخوای؟"

"چرا میخوام! برو آبو بزار جوش بیاد!"
تهیونگ طوری که انگار طلبکاره گفت و سرش رو پایین برد تا ادامه سبزیجات رو خورد کنه.

"ب..باشه.."
جونگ‌کوک همونطور که با تعجب به تهیونگ پریودی نگاه میکرد قابلمه ای برداشت و بعد از پر کردنش، روی شعله گاز گذاشت تا جوش بیاد.

به اپن تکیه داد و از منظره رو به روش لذت برد.

تهیونگی که با اخم ریزی روی پیشونیش مواد لازم برای غذا رو حاضر میکرد و زیرلب چیزهای نامفهومی میگفت.

اهی کشید و سرشو تکون داد.

"هان؟! چیه؟! چرا اونطوری نگام میکنی؟!"

"یاا هیونگ! چته؟!"

"من چمه؟! تو مثل جغد شب زل زدی به من!"

"هیونگ مطمئنی پریو..."

"اره!!"
تهیونگ جیغی زد و پاهاش رو زمین کوبید.

______________

"جانگ هوسوک..میشه چند دقیقه وقتتو بگیرم؟"

هوسوک همونطور که حوله رو از پشت گردن خیس از عرقش بلند میکرد، سرش رو به سمت صدای ظریف و زیبایی که از پشت سرش میومد چرخوند.

"اوم..البته..چطور میتونم کمکتون کنم؟"

"منو یادت نمیاد؟! مومو ام!"
دختر شاد و سر زنده ای که پشتش ایستاده بود با هیجان خودش رو معرفی کرد و منتظر جواب هوسوک شد.

"مو..مو..مومو.."
هوسوک با خودش زمزمه میکرد تا بلکه چیزی به یاد بیاره.

"مو..اها یادم اومد! مومو! بچگی همبازی بودیم!"

دخترک با شنیدن جمله هوسوک، نفس راحتی کشید و خودش رو از دست هوسوک اویزون کرد.

"اوه اوپا..فکر کردم منو یادت نمیاد.."
با اخم کیوتی گفت و سرش رو کج کرد.

"اوه البته که یادم میاد..ولی خیلی بزرگ شدی..طول کشید تا شناختمت."
هوسوک با لبخند رو به دوست بچگیش گفت.

"اوپا..بیا بریم یچیزی بخوریم..ی کار مهمی باهات دارم.."

"غذا؟! باشه بریم!"

_______
این پارت خییییلی کوتاه بود....ولی دلم نیومد بازم منتظر بمونین..سعی میکنم زودتر پارت بعدو بزارم..ولی واقعا وقت ندارم..معذرت..

Little Bunny || KOOKV (Editing)Where stories live. Discover now