Part 15

4.6K 788 1.1K
                                    

هری

شب نمیتونستم صبر کنم تا لویی بیاد و همه چیز رو بهش بگم . از هیجان داشتم میترکیدم .یه دور برای زین تعریف کرده بودم که وقتی برگشتیم دیدیم جلوی دروازه منتظرمونه . یه دور برای توپک و یه دور هم برای جف

البته برای توپک و جف اون تیکه که من اشتباهی کیف آقای دزد رو برداشتم حذف کردم ولی لیام خودش اون قسمت رو برای زین تعریف کرد و جفتشون هرهر به من خندیدن. رو آب بخندن

برای بار صدم به توپک که لای لباسام تو کمدم خوابیده بود نگاه کردم . چه قدر نازه و مظلومه . آخی . اگر بیدارش کنم یه بار دیگه براش تعریف کنم ناراحت میشه ؟

در اتاقم که باز شد در کمد رو بستم و چرخیدم سمت لویی

ه- لویی !! باورت نمیشه

لو- نچ نمیشه

ه- میدونستم .. واستا .. از کجا میدونی میخوام چی بگم ؟

لو- زین . از وقتی شما رفتین داشت دور خودش میچرخید تا وقتی برگشتین . اول فکر کردم خودشون بحثشون شده وقتی دیدم هی سمت دروازه رو نگاه میکنه ازش پرسیدم چه خبره و گفت شما دوتا رفتین بیرون ! تو و لیام !

ه- اره من ولیاااام . ما دوست شدیم . خیلی خوبه . خوشحالم

اومد جلو پیشونیم رو بوسید و لبخند زد

لو- منم برات خوشحالم .

سرخ شدم و وقتی لویی پشتش رو بهم کرد که تا تی شرتش رو دربیاره یه کم دور خودم چرخیدم و شادی کردم

لویی برگشت سمتم و من صاف سرجام واستادم .

ه- تی شرتت رو بده برات بزارم رو صندلی

لو- مطمئن باشم به صندلی میرسه .... ویهو تو راه دزدیده نمیشه؟

دستم رو دراز کرده بودم و تی شرتش رو داشتم از دستش میگرفتم که یهو خشک شدم. بلافاصله به چشماش نگاه کردم که به هم خیره شده بودن . تو چشماش یه عالمه خنده بود

ه- من نمیدونستم... لیام بهت گفت ها ؟ راسوی پشمک خبرچین .

لویی زد زیر خنده و تی شرت رو ول کرد

ه- نخند . لیام رو له میکنم . حالا که واقعا دوست شدیم میتونم لهش کنم دیگه ؟

لو- میتونی تلاش کنی

سرم رو تکون دادم . خوبه .. خوبه . حالا با چی لهش کنم ؟ میتونم تو غذاش سم بریزم . ایول .. ولی اگر مرد چی ؟ نه سم نه ... حالا بعدا یه فکری میکنم

My AlphaWhere stories live. Discover now