Part 17

4.4K 739 1K
                                    

هری

زین وسط رخخو به یه سنگ چسبیده بود و با وحشت بهم خیره شده بود . اون اینجا چیکار میکنه ؟ چطوری اومده اینجا ؟ من رو تعقیب کرده ؟ و چرا تو رودخونه است ؟ من که ....فاک اون یه بار از رودخونه رد شده و من رو با الکس دیده و موقع برگشت گیر افتاده ..فاک فاک فاک

سرم رو بلند کرده و وحشتزده به الکس خیره شدم .اونم با چشمای گشاد به زین نگاه میکرد

ز- هری... کمک... هری

نگاهم رو به زین انداختم .. تمام ترس ها وشک ها رو عقب روندم و رفتم جلو . جریان آب خیلی تند بود ولی برای من که یه عالمه از اینجا رد شدم آسونه . رسیدم وسط رخخو و دیدم الکس هم همزمان با من رسید . اومده کمک زین ولی خطرناکه ممکنه خودش رو آب ببره

ه- برگرد الکس

ا- دهنت رو ببند و دستش رو بگیر

سرم رو تکون دادم و زیر بغل زین رو گرفتم . الکس هم اون یکی دستش رو گرفت و بلندش کردیم . سنگ زیرپاش در رفت و دوباره داشت می افتاد که دوتایی نگهش داشتیم . بدنش از سرما میلرزید و به زور وسط جربان قوی آب ایستاده بود

آهسته آهسته زین رو آوردیمش سمت لب رودخونه . تقریبا بی حس شده بود و همه سنگینی بدنش روی ما بود .

ا- بهش نمیاد اینقدر سنگین باشه

الکس درحالی که نفس نفس میزد چند قدم آخر رو برداشت ولی قبل از اینکه بیاد روی زمین جلوش رو گرفتم

ه- برگرد . لویی میفهمه . اگر بیای این طرف رودخونه لویی حس میکنه .

ا- با من بیا

زین رو انداختم رو زمین که تو خودش جمع شد ولرزشش بیشتر شد و برگشتم سمت الکس

ه- چی؟

ا- با من بیا . دیگه نمیتونی اینجا بمونی . به محض اینکه این کلاغ دهنش رو باز کنه همه میفهمن تو من.. با گرگ های ولگرد در ارتباطی

ه- نه نمیگه .اون پسر..

ا- فکر میکنی اینجا چیکار میکنه ؟ چرا تعقیبت کرده بود؟

قلبم ریخت و برگشتم سمت زین که حالا نشسته بود وبه الکس چشم غره میرفت .

ه- زین ..

ز- هری بهش اعتماد نکن . به حرف هاش گوش نکن

ا- با من بیا هری . لویی همه چیز رو بهشون گفته . برای همین تعقیبت کرده..

My AlphaWhere stories live. Discover now