Part 22

4.4K 800 1K
                                    

قبل از شروع این چپتر من یه توضیحی بدم . نوشتن داستان به زبان لویی و بعد به زبان هری  به این معنی نیست که اول اون اتفاقاتی که در بخش لویی گفته شده رخ داده و بعد اتفاقاتی که در بخش هری گفته شده . اونا ممکنه همزمان رخ داده باشن . در قسمت قبل که شما منتظر ورود لویی بودید اون هنوز اون طرف داشت با باباش کل کل میکرد . اتفاقات همزمان بود .  دقت کنید .. .ولی زمان بندی این چپتر فکر کنم مشخص باشه .. خب  بریم برای داستان

.

لویی

از هیجان قلبم داره از قفسه سینم میزنه بیرون . بابا بالاخره قبول کرده جای هری رو بهم نشون بده . هم از خوشحالی میخوام داد بزنم و هم ترس اینکه اون ولگرد ها زودتر پیداش کرده باشن باعث میشه نفسم تو سینه ام گیر کنه .

البته وقتی بابا بهم گفت چه بلایی سر هری آوردن خیلی نزدیک بود بهش حمله کنم .. واقعا شانس آورد مامان من رو که خون جلوی چشمام رو گرفته بود از سلول انداخت بیرون و در رو بست تا آروم شدم . فروختن .. هری رو مثل یه حیوون فروختن .. چطور جرات کردن ؟؟!

وقتی آروم شدم اجازه دادم بابا بیاد بیرون و با هم رفتیم دفترش تا بتونه اطلاعات اون فرد را دربیاره .. از اینکه داره همکاری میکنه خوشحالم ولی این حقیقت که تمام این مدت از همه چیز خبر داشته و جواب همه سوال هام اینجا تو دفترش بوده ...باعث میشه دوباره بخوام بهش حمله کنم .

بابا نشست پشت میزش و در کشوش رو باز کرد .

ت- اندرو و گروهش رو یه جای مطمئن فرستادم ولی استایلز... اون اندرو میشناسه ..امیدوارم پیداش نکرده باشه .. هرچند احتمالش خیلی کمه

لو- راه ارتباطی با اندرو داری ؟ میتونی ازش خبر بگیری ؟

ت- اره .. یه خط تلفن بهش دادم که فقط خودم شماره اش رو دارم . بهش زنگ میزنم

بابا تلفنش رو برداشت ومن شروع کردم دور اتاق راه رفتن . مامان با نگرانی نگاهم میکرد ولی چیزی نمیگفت ..وقتی برای بار سوم هم کسی گوشی رو جواب نداد من دوباره دستام شروع به لرزیدن کرده بود ...

ت- امکان نداره .. امکان نداره اونا پیداش کرده باشن

ج- پس چرا کسی جواب تلفن رو نمیده ؟ تروی فکر کنم استایلز..

لو- بابا آدرس این یارو که هری رو بهش فروختی ! رو داری . درسته ؟ حرک کن

ت- همین الان ؟

لو- نه میزاریم ولگردها پیداش کنن و به عنوان آلفا برامون بیارنش ... راه بیفت

My AlphaWhere stories live. Discover now