هری
از روی صندلی بلند شدم . قلبم محکم تو سینه ام میکوبید .چرا ..چرا صداش رو میشنوم ؟؟ دور خودم چرخیدم انگار انتظار داشتم تو همین اتاق باشه .. ولی نیست ..
لو-هری؟ صدام رو میشنوی ؟
مارک..مارکم .. به مارک که دست زدم اینجوری شد. مگه دکمه واکی تاکیه ؟ دست لرزونم اومد بالا و دوباره با احتیاط به مارک دست زدم... شاید واقعا من مثل بیسیم شدم و با دوباره دست زدن بهش خاموش بشه ..
دیگه صدایی نشنیدم ..ولی باید مطمئن بشم .آب دهنم رو قورت دادم و بعد مردد صدا زدم
ه- ا..الو...؟
لو- هری !
فاک ! فاک ! فاک ! چرا این طوریه ؟ چطور صدام رو میشنوه ؟ نکنه .. نکنه این اطرافه ؟ لینک فقط در فاصله های کوتاه کار میکنه پس اون حتما همین جاهاست ..
ه- تو کجایی ؟
لو- خدای من هری ! .. صدام رو میشنوی ؟ حالت چطوره؟
ه- کجایی؟
لو- خونه ..تو اومدی؟ اومدی تو گله ؟ میدونستم برمیگردی
نفسم رو دادم بیرون و ضربانم آرومتر شد . دستم رو به صورتم کشیدم و لب تخت نشستم .هنوز نمیدونم چرا لینک کار میکنه ولی همینکه نزدیک نیست خوبه
لو- ولی اگر اومده بودی من میفهمیدم .. تو اینجا نیستی مگه نه؟
بالاخره داره دوزارش میفته . جواب ندادم . .این دفعه سعی کردم لینک رو ببندم و بلاکش کنم. تو این اوضاع همین رو کم دارم که لویی تو سرم حرف بزنه ..ولی نشد . لینک بسته نمیشه ..صداش میاد که همینجور داره حرف میزنه و میپرسه چرا میتونیم صدای هم رو بشنویم؟
ه- بسه !
لو- نه بس نیست . باهام حرف بزن . کجایی ؟ بزار بیام پیشت
ه- دیگه لازمت ندارم
چند لحظه ساکت شد و من به همه خداهایی که اون بیرون وجود دارن دعا کردم که رفته باشه..که دیگه حرف نزنه ..
لو- فقط برای مارک کردن من رو میخواستی ؟
ه- آره .. مثل تو که فقط برای سکس منو میخواستی. حالا که هردو به چیزی که میخواستیم رسیدیم بهتره تا وقتش نشده سراغ هم نریم.
لو- چی میگی ؟ تو جفت منی . من برای سکس ..؟ من به تو نیاز دارم . به همه ی وجود تو .
YOU ARE READING
My Alpha
Fanfictionهرچقدر هم كه باهوش باشي... هرچقدر هم كه قدرتمند باشي... هر طور كه باشي ..... آنچه كه قرار است رخ دهد ، رخ خواهد داد ! -------------------------------------------------- راه افتادم به سمت خونه. برف شروع کرده بود به باریدن .ذهنم خالی شده.. حتی نمیدونم...