Part 23

4.3K 775 872
                                    

در وسط چپتر وقتی به موزیک رسیدید آهنگ رو پلی کرده و ادامه دهید . آفرین 

لویی

به استایلز نگاه کردم که درحال صحبت کردن با تلفنش از آپارتمان خارج شد .. به اطراف نگاه کردم . بوی هری خیلی قویه . انگار همین چند ساعت پیش اینجا بودن .. اگر بابا فقط یه کم زودتر همه چیز رو گفته بود الان هری پیش من بود .. ولی انگار هی باید از دستش بدم .. و دردش هربار مثل دفعه اول شدیده ..

آروم روی زمین نشستم . دیگه نمیکشم .. دارم کم میارم .

ت- لویی بلند شو . باید بریم

لو- کجا ؟ شاید اگر بمونم اون برگرده ..شاید فقط باید صبر کنم

ت- میدونم خسته ای و ناراحتی ولی احمق نشو . هری قلاده اش باز شده . اون فرار کرده . دیگه به اینجا برنمیگرده.

لو- پس من ..

ت- اون داره میره پیش کسی که قلبش پیششه. اون داره میاد سراغ تو . باید برگردیم

لو- ولی اگر از من نا امید شده باشه چی ؟ اگر فکر کنه منم تو این جریان دست داشتم ..

ت- اون بهت اعتماد داره . ایمان داره . من مطمئنم . پس پاشو .. باید قبل از رسیدن هری برگردیم

تصور اینکه باید دست خالی پیش جف و آلیس بگردم و بگم دوباره برگشتیم سر نقطه اول حالم رو بد میکنه ولی بابا راست میگه . امیدوارم راست بگه .. هری بیا پیشم . یه بار دیگه بهم اعتماد کن .. این دفعه خراب نمیکنم. قول میدم

هری

حتی نفهمیدم کی بلند شدم نشستم . حرف های اون دختر تو ذهنم مچرخید . من چی ام ؟ اون کیه ؟

بلافاصله بعد از بلند شدن من دختره چرخید سمتم و چشماش با دیدنم گرد شد .

- من بعدا تماس میگیرم

و قطع کرد . حتی مهلت نداد فرد اون طرف خط جوابش رو بده .

- تو بیدار بودی درسته ؟ حرف هام رو شنیدی ؟ چطور از ضربان قلبت نفهمیدم تو بیداری ؟

ه- تو کی هستی ؟

مردد اومد جلو و رو به روم ایستاد . به اجزای صورتش نگاه کردم .. دنبال یه چیز آشنا گشتم . . چیزی که برام توجیح کنه چرا حس میکنم اونو مدت هاست میشناسم .

- من جمام

ه- نمیشناسمت

ج- و منم تو رو نمیشناسم .. البته منظورم حضوریه ...ولی فکر کنم ..تو فامیلیت چیه ؟

My AlphaWhere stories live. Discover now