زمان بخش هایی از این چپتر قبل از چپتر قبلیه .
.
این که کار تو با گذشته تموم شده
به این معنی نیست
که کار گذشته هم با تو تموم شده ..!
.
هری
از اتاق اومدم بیرون و داشتم به سمت راه پله میرفتم که نایل رو دیدم . یه مایوی گلی گلی آبی سفید تنش بود .یه حلقه نجات به شکل اردک دور کمرش انداخته بود و عینک شناش رو چشمش بود ..
دستم رو به صورتم کشیدم و سر تکون دادم . ای الهه ماه...
برای ادامه حمله ها و نزدیک بودن به هدف هامون از خونه قبلی جا به جا شدیم و به منطقه جدیدی اومدیم .جایی که نزدیک به خیلی چیزهاست. و متاسفانه از وقتی نایل فهمید اینجا استخر داره از 24 ساعت 20ساعتش رو اونجا میگذرونه . البته اگر شنا بلد بود شاید درک میکردم ولی نمیدونم اینکه یه حلقه نجات دورت بندازی و در قسمت کم عمق بچه ها رو این طرف اون طرف پرت و پلا کنی چه لذتی داره ؟
نایل منو دید وبا هیجان برام دست تکون داد .
ن- هری ! بیا بریم استخر . من یه حلقه نجات اضافه دارم
ه- استخر رو میشه ول کنی ؟ الکس میگفت سر تمریناتت نمیری. نایل این مهمه . باید بتونی از خودت دفاع کنی
ن- یه گله گرگ دارم . ازم دفاع کنید دیگه . من کارهای مهمتری دارم . امروز تصمیم گرفتم برم قسمت عمیق
چپ چپ نگاهش کردم . این حرف هرروزشه . برای اینکه نکشیمش سمت زمین تمرین مدام میگه امروز روزیه که میرم قسمت عمیق تا واقعا شنا یاد بگیرم
ه- الکس کجاست؟
ن- رفت پیش لیلی .قرار بود با هم تمرین کنند. تو هم داری میری پیششون ؟ ولشون کن . اونا چند تا دختر خطرناکن. بیا پیش من . بیا ..گول بخور..بیا تا بهت شکلات بدم
خندیدم و دستم رو انداختم دور گردنش . باهم رفتیم سمت پله ها . به دلیل اینکه حمله ها رو خیلی سریع و پشت سرهم انجام میدم به بقیه گروه هامون هم خبر دادم که بهمون ملحق بشند . اینطوی همیشه افراد تازه نفس دارم و افراد خسته و زخمی رو لازم نیست در عرض یکی دو روز به میدون جنگ برگردونم.
در نتیجه خونه خیلی شلوغه . با اینکه اینجا خیلی بزرگیه بازهم برای همه جا نیست و نصف افراد مجبور شدند تو محوطه اطراف ساختمان چادر بزنند .
YOU ARE READING
My Alpha
Fanfictionهرچقدر هم كه باهوش باشي... هرچقدر هم كه قدرتمند باشي... هر طور كه باشي ..... آنچه كه قرار است رخ دهد ، رخ خواهد داد ! -------------------------------------------------- راه افتادم به سمت خونه. برف شروع کرده بود به باریدن .ذهنم خالی شده.. حتی نمیدونم...