فصل دوم part88

406 43 5
                                    

کستیل

کلانتر با دیدن جیسون بلافاصله بلند شد تا بره , برگشتم به طرف جیسون و با بیقراری پرسیدم
+مگه اون نباید بیمارستان باشه؟  هیچکس پیش دین نیست؟

جیسون اومد روبروم نشست و گفت
-دین خوبه, فعلا هم بهش آرام بخش زدن خوابه

+مطمئنی؟ قلبش خوبه ؟ زخماش چی؟ 

با بیقراری پرسیدم که جیس کلافه شد
-آروم باش کس... گفتم که خوبه ...

نفسمو با آسودگی بیرون دادم و کمی فکر کردم
+واسه چی از اون دختره سوال کنید؟ مگه اونم به این ماجرا مربوطه؟

-گمون نکنم ولی حدس میزنم دیمن با تعقیب کردن اون به شما رسیده

کمی تو چشمای غمگینش زل زدم و پرسیدم
+تو چطور بهمون رسیدی؟ یهو چطوری سرو کلت پیدا شد؟

-وقتی فهمیدم دین تو رو از اون بیمارستان برده مطمئن بودم که سم بهش کمک کرده , انداختمش بازداشتگاه و اون بهم درمورد قرصای کارن گفت, اولش باور نکردم ولی بعد که در مورد اون دختر تحقیق کردم و فهمیدم دختر نیگانه بهش شک کردم... هیچ مدرکی نداشتم پس چند روزی مراقبش بودم و تعقیبش کردم تا رسیدم به شما...

جیسون مدام چشماشو ازم میدزید و با لحن آرومی حرف میزد,میدونستم بخاطر حرفای دیمن و فهمیدن حقیقت مرگ بالی چقدر داغونه, داشتم فکر میکردم چطور باید در مورد این موضوع کمی باهاش صحبت کنم, اما انگار زیادی دست دست کردم که از سرجاش بلند شد و گفت
-تا رفتیم سراغ نیگان و فهمید دوباره نقشه هاش لو رفته و باید دوباره برگرده به زندان, طاقت نیاورد و قبل اینکه دوباره بهش دستبند بزنن مرد, ولی کارن بالاخره همه چی رو اعتراف کرد...

+یعنی آزادم؟
با خوشحالی و بهت پرسیدم و از سرجام بلند شدم , جیسون درحالی که بیرون میرفت گفت

-فعلا آره یه دادگاهم براتون تشکیل میشه که فکر نکنم مشکلی باشه, به کلانتر میگم فرمای اداری رو بده زودتر پر کنی تا بری پیش دین, خودمم الان باید برم اونجا و چند تا سوال ازش بپرسم...

Because Of YouDonde viven las historias. Descúbrelo ahora