فصل دوم part94

402 43 4
                                    


دین

به نرمی همو میبوسیدم و تمام وجودم لبریز از آرامش و حس خوبی بود که کس بهم میداد,  داشتم حسابی از طعم لباش لذت میبردم که یهو در باز شد و جیسون مثل عجل معلق سر رسید, 

کس یهو عقب پرید و اشکاش رو با حال معذبی پاک میکرد, 
نفسمو با حرص بیرون دادم و نگاه بدی به جیسون انداختم که سریع گفت
-او... ببخشید مزاحم شدم...

با پنجه چندتا قدم آروم برداشت و یه کاغذ روی میز گزاشت , سرشو پایین انداخت و خجالت زده با موهای پشت سرش ور میرفت
-کارای ترخیصت تموم شد... البته الان که کس پیشته گمونم بهتره چند روزی بیشتر اینجا بمونی...

"نه"
منو کس همزمان تقریبا داد زدیم, برگشتم و به کس که هنوز لپاش از خجالت قرمز بود نگاه کردم,  چشمای معذبش رو از جیس دزدید و آروم گفت

+لازم نیست خودم مراقبشم تا خوب شه...

حسابی قند تو دلم آب شد و لبخند پر از ذوقی زدم که با دیدن قیافه درهم جیس از بین رفت, جیسون سری تکون داد و سریع از اتاق خارج شد, هنوز با بهت به جای خالیش نگاه میکردم که کس بلند شد و گفت

+میرم باهاش حرف بزنم, زود برمیگردم دین...

انگار کستیلم متوجه حال بد جیسون بود که سریع رفت دنبالش,  لعنت به این شانس که هیچوقت مارو به حال خودمون نمیزارن....

Because Of YouDonde viven las historias. Descúbrelo ahora