وارد مدرسه شدو با دیدن اون دو نفر ک کاملا تو حلق هم بودن اخم بزرگی کرد و هوفی کشید
چرا لاکرش دقیقا باید کنار اونا باشه؟
سرشو پایین انداخت و سعی کرد اصلا به روی خودش نیاره ک اون کراششه ک داره اون دختر رو محکم میبوسه
در لاکرشو باز کرد و چند تا کتابی ک بهشون نیاز داشت رو از توش برداشت
میخواست از اون مکان دور شه تا صدای ناله های اون دو نفرو دیگه نشنوه اما با کوبیده شدنش به لاکر اروم از درد کمرش ناله کرد و به بالا خیره شد
_عااوو!فگوت کوچولو رو نگاه کن!هر روز زشت تر و کریح تر از دیروز ، چطوری روت میشه با این قیافه بیای مدرسه عزیزم؟البته از بعضیا شنیدم دهن کوچولوت خوب کار میکنه مگه نه؟
چشمای پسر کوچکتر پر اشک شد:و..ولم کن!
پسر ابروهاشو بالا انداخت:اخی عزیزم!دوست داری ولت کنم کوچولو؟سخت در اشتباهی!
مشتشو بالا اورد تا به صورت پسر چشم ابی بکوبه
اون دخترو میدید ک شاد و خوشحال کنار کراشش ایستاده و کتک خوردن پسر رو نگاه میکنه ، شک نداره ک همه اینا کار اون دختره!دقیقا از وقتی ک متوجه شد ک اون روی دوست پسرش کراش داره ، زندگی پسر سیاه شد
پسر چشماشو بست و اماده ی یه درد فجیح توی صورتش بود اما به جاش صدای دادی بود ک شنید و احساس کرد ک یقش ازاد شد
+بهش دست نزن حرومزاده
هری داد کشیدو لحظه ی بعد اون استفان بود ک به یکی از لاکرا کوبیده شد
_تو گوه خور منی؟
بعد خندید و گفت:اوه!معلومه ک دنباله کونشی!وگرنه الکی مشتاتو حروم نمیکردیبا مشتی ک تو صورتشو فرود اومد دهنشو بست
+فقط.از جلوی.چشمام.گم.شو.اسهول
پسر ترسیده سرشو تکون داد و به محض اینکه یقش از بین مشتای هری ازاد شد پا به فرار گذاشت
همه اروم اروم دور شدن تا بلایی سر خودشون نیاد
تروی اروم جلو رفت:من..من واقعا ممنونم ، اگه تو نبودی الان یه کبودی بزرگ روی گونم داشتم
گفت و به گونش اشاره کرد
هری لبخند کوچیکی زد:بیخیال ، نظرت درباره ی پیچوندن مد چیه؟
پسر کوچکتر گفت:چی؟اما..اما..اگه بفهمن!
هری چشماشو چرخوند:میای یا نه!
تروی با خودش فکر کرد اگه بمونه و هری بره ممکنه دوباره استفان بیاد دنبالش پس دنبال هری راه افتاد
.........
×از وقتی جسی فهمیده ک روی جیکوب کراش دارم ، هرکاری میکنه تا منو جلوی اون ضایع کنه و اذیتم کنه
YOU ARE READING
Heaven or Hell [L.S]
Short StoryI love him But this is a sin.. ~Rojii_tommo & doniimr 1 in larrystylinson🖇 1 in shortstory🖇