part 6

1.2K 279 112
                                        

چند هفته ايي از اون اتفاق ميگذشت...فكر ميكرد با گذر زمان صحنه هايي كه ديده و چيزايي كه شنيده رو فراموش ميكنه اما هرچي ميگذشت بيشتر توي افكارش غرق ميشد...فكرهاي عجيبيش دست از سرش بر نميداشتن

فكر داستاني كه راجب اون عشق ممنوع شنيده بود...داستاني كه پشتش كلي واقعيت تلخ پنهان شده بود
فكر اينكه عشق چطور باعث به بند كشيده شدن يكي از بزرگترين فرشته ها شده بود

چطور عشقي كه از ازل توسط خدا توي روحشون دميده شده ابديت يك فرشته رو نابود كرده بود

اونم فقط بخاطر اينكه اينكه اون عشق تقديم به يك شيطان شده بود

از نظرش هيچ چيز اين وسط درست نبود

و نادرست تر از همه چي اين بود كه ديگه هري بنظرش منفور و روي مخ نميومد حتي فكر ميكرد كه اون...اون بعضي وقتا خيلي جذابه

با گذشتن اين فكر از سرش دستشو محكم روي دهنش گذاشت و با ترس به دور و برش نگاه كرد
انگار ميترسيد كسي صداي اين فكرشو شنيده باشه
ليام و نايل با قيافه ايي ترسيده و نگران به دوستشون نگاه كردن

ليام از روي تختش بلند شد و به سمت تخت لويي رفت

ليام: لو چيزي شده؟از وقتي كه از اون محل نفرين شده نجات پيدا كردين رفتارت يكم...عجيب شده!

نايل بلند شد و سعي كرد كه بين ليام و لويي خودش رو جا كنه و حالا هرسه تاشون روي تخت يه نفره ي لويي چپيده بودن

نايل : درسته چيزايي كه ديدي خيلي وحشتناك بوده اما تو نبايد زياد درگيرش بشي...بايد روي چيزاي مهم تري تمركز كني...مثلا تروي

لويي نفس عميقي كشيد از سرجاش بلند شد : درست ميگيد بچه ها ...شايد دارم زيادي بهش فكر ميكنم...بهتره برم يه سر به تروي بزنم

............................................

دنبال تروي قدم برميداشت

به شكل زميني درنيومده بود فقط دنبالش راه افتاد بود تا ببينه امروزشو قراره چطور پيش ببره و چقدر كاراي بد ميتونه انجام بده

البته اگر ميخواست با خودش روراست باشه براي خلاص شدن از دست افكار مزاحمش به زمين پناه اورده بود

گوشي تروي زنگ خورد و باعث شد چشماشو بچرخونه و غر بزنه : اميدوارم يه مكالمه خوب داشته باشي ! چندتا فحشی..بد و بيراهي چيزي!
داري حوصلموسر ميبري!

جوري حرف ميزد كه انگار تروي صداشو ميشنوه

تروي: سلام مامان...چشم

هري چهرشو توهم كشيد

تروي:بعد از كلاسام زود برميگردم خونه نگران نباش...چشم..

تروي گوشي رو قطع كرد و به راهش ادامه داد هري سرشو با حرص تكون داد : داري شبيه لويي رفتار ميكني

Heaven or Hell [L.S]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora