Heaven or Hell [L.S]

part 14

براي بار هزارم به تصوير خودش توي اينه نگاه كرد و رو به ليام و نايلي كه فاصله ايي تا ديوونه شدن نداشتن گفت: مطمئنيد كه خوب شدم؟
اين اولين قرارمونه نميخوام بد بنظر برسم

نايل يكي از لباسايي كه به لطف لويي روي زمين پخش شده بود رو برداشت به سمت لويي پرت كرد : يا همين الان با پاي خودت از اين اتاق ميري بيرون يا از پنجره پرتت ميكنم پايين

لويي خواست حرفي بزنه اما با شنيدن صداي در اتاقشون سرجاش خشك شد
ليام به قيافه لويي خنديد و ضربه ايي به شونش زد ; هيي تومو مطمئن باش اگه گونيم بپوشي هري همچنان مثل دیوونه ها عاشقته .....تو خيلي خيلي جذاب شدي پسر

لويي خنديد و محكم گونه ليامو بوسيد و به سمت در رفت

با ديدن هري لبخندش بزرگ تر شد

هري با ديدن لويي چندبار پلكاشو باز و بسته كرد و گفت : اين حجم از زيبايي كه روبروم ميبينم روياست؟

خنده لويي غليظ تر شد رو پاهاش ايستاد دستشو دور گردن هري حلقه كرد و قبل از اينكه لباشو ببوسه زمزمه كرد : چيزي كه روياييه اومدنت به زندگيمه هزا

.................................

ليام تكيشو به يكي از درختاي محوطه داده بود و سعي ميكرد روي صداي طبيعت تمركز كنه اما فكرش درگير تر از اين حرفا بود

زين: ليام

ليام چشماشو روي هم فشرد و زيرلب غر زد : خداي بزرگ...دارم توهم ميزنم صداي زينو تو گوشام ميشنوم!منم مثل لویی دیوونه شدم رفت!

زين خندشو قورت داد و با تفريح به پسر كيوت روبروش خيره شد : ميشه خواهش كنم چشماتو باز كني عزيزم

ليام با ترديد چشماشو باز كرد و با ديدن صورت زين درست مقابل صورتش هول شد و خواست بلند بشه اما با برخورد محكم سرش با سر زين اخي گفت و درحالي كه با دستش سرشو فشار ميداد سرجاش نشست

زين با نگراني به سمتش خم شد : ليام....حالت خوبه؟

بزار سرتو ببينم عزيزم

ليام بغض كرده به چشماي زين خيره شد
خوبه كه ميتونست بغضي كه بخاطر مهربوني و حضور زين بودو پشت دردش قايم كنه

زين با ديدن چشماي پر از اشك ليام ته دلش خالي شد و پسرو توي بغلش كشيد : معذرت ميخوام فرفريه من...خواهش ميكنم گريه نكن

ليام چيزي نگفت فكر كرد كه كاش ميتونست تا ابد توي اغوش زين بمونه

زين وقتي سكوت ليامو ديد اروم سرشو بوسيد و پرسيد : الان دردش خوب شد؟

ليام به لحن زين خنديد و سرشو تكون داد

زينم لبخندي زد و بغل دست ليام نشست و به درخت تكيه داد