51 " Light of Freedom"

481 98 14
                                    

Karen's prove:

اشکامو پاک کردمو دماغمو بالا کشیدم.
فکر نمیکردم همه چیز، همه چیز اینطوری تموم بشه...
همیشه چیزایی که فکرشو نمیکنی همون لحظه تبدیل به واقعیت میشن...
و این دیگه دست دادگاه نیست...
بالاخره من چه بخوام چه نخوام میمیرم...
یا به دست یاسر یا به دست قانون یا به دست آلما و دوستاش...
یاسر حقایقی رو گفت که بعضیاش رو حتی خودمم نمیدونستم...
یا سعی میکردم که ندونم...
و از همه عجیب تر، والتر؟...
والتر پاک و مظلومی که به خاطر اون لیام لعنتی حاضر شد پول بده، تا الان زندس؟...
باورم نمیشه...
اما خب اینو باید از خانواده ی مزخرفشون یاد گرفت که "باید برای هرچیز غیرمنتظره ای آماده باشی"...
اما حتی برای یاد گرفتن این هم دیره، خیلی دیره...
باید اینو از چندین سال قبل میفهمیدم...
من از کجا میدونستم یاسر چنین چیز هایی رو میدونه؟...
همه چیز درهم ریختس، مثل جنگ جهانی ای که تازه آمریکا برده و داره غنیمت هاشو میشماره و جمع میکنه...
ولی درآخر دوفرمانده باید باهم روبه رو بشن...
من باید با یاسر روبه رو بشم حتی اگر به قیمت جونمم تموم بشه، درهرصورت که تموم میشه...
نفس عمیقی کشیدمو داد زدم.

من:نگهبان! نگهبان! نگهبان؟

جیغ زدمو جی با نیشخند جلوم اومد.

جی: چی میگی؟ نکنه میخوای اِی(آلما) تورو زودتر از موعود بکشه؟

با نیشخندش گفت و پوفی کشیدم.

من: تا یه حدیش درست بود ولی نه به دست آلما،منو ببر پیش یاسر.

جی: فکر کردی به این آسونیاس احمق؟

من: قبلا که بوده.

جدی گفتمو اخمی کردم و نزدکیتر اومد و دستامو به میله ها چسبوندم.
بیا ببر دیگه، تعارفت واسه چیه؟...

جی: ببین، اِی واست برنامه چیده؛ چون میخواد همه ببینن کسایی که پول نمیدن و کار میخوان چه بلایی سرشون میاد و همینطور کسایی که باعث میشن ازمون کم بشه و باعث ناراحتی آلما بشه.

من: کم بشه؟ مگه من چیکار کردم؟

با تعجب پرسیدمو نیشخند زد.
این نیشخنداش دیگه داره روی اعصابم راه میره...

جی: یعنی تو نمیدونی؟ باشه فرض کنیم هم که نمیدونی؛ یاسر، اون بیرون پرِ ادم داره و حدس بزن که چی؟ خواهرِ آلما که خیلی براش مهم بوده رو تا سرحد مرگ شکنجه داده و از طرفی هم از اینور پیشنهاد داده که بریم به اون ملحق بشیم. تو زیادی احمقی.

با دهن باز بهش خیره شدمو خواستم حرفی بزنم که جی سرشو برگردوند و رفت.
چی؟...
نه اون نمیره...

من: باشه پس منو ببر پیش یاسر. این حق منه که منو ببری پیشش که اونم شکنجم کنه نه؟

داد زدمو جی روی پاشنه ی پاش چرخید و بهم نگاه کرد.

FOG2 {ziam} -COMPLETED-Where stories live. Discover now