Liam's prove:
تظاهر به قوی بودن دوتا حس کاملا متفاوت داره...
حس خوب و حس افتضاح...
گرچه من الان حس خوبی دارم...
چون با قوی بودن زین رو خوشحال میکنم و خوشحال بودن زین...
راستش منو از تظاهر به قوی بودن دور میکنه و کاری میکنه بیشتر قوی باشم...
از هیچیزی نترسم...
چون زین همیشه هست که بهم ثابت کنه هیولایی زیر تختم نیست...
اینکه بعضی چیزارو به یاد ندارم، عجیب نیست...
فاک با اینکه خیلی حس میکنم نایل بهترین دوستمه و خیلی دوسش دارم...
یکم دیگه راجب زین بد میگفت خودم به جای زین ساکتش میکردم...
مسیح...
این منم یا من این آدمی بودم؟...
اینو مطمئنم که قبل از زین اینطوری نبودم...
و حس میکنم الان بهترم،خیلی بهتر...
حتی اگه احساس ضعف کنم میدونم تنها نیستم...
تنها نیستم...
نفس عمیقی کشیدمو با کاسه ای پر از ذرت بوداده کنار زین و نایل که چشم غره میرفتن، نشستم.من: بفرمایید.
نایل: وای همسرم!
با جیغ خفیفی گفت و لبخند زدمو زین ابروهاشو بالا داد و دستاشو دورم حلقه کرد.
زین: چارلی؟
من: نه، از یکی از زنای مراسم گفت گرفته.
زین: هوم.
زیرلب گفت و نگاش کردمو خودمو تو بغلش ولو کردمو زین لبخند کوچیکی زد.
زین: بانوازش موافقی؟
من: معلومه.
زیرلب گفتمو سرمو به پاهاش مالوندمو اروم خندید و نوازشم کرد.
زین: موجودِ کیوت پشمکی.
من: من پشمک نیستم زی.
زین: البته ک نیستی.
با لبخند گفت و نوازششو قطع کرد و سرمو بوسید.
زین: تو لیامی.
من: من لیامم.
زین:آره عزیزم.
نوازش کردنشو از سر گرفتن و خنده ای از سر ذوق کردمو نایل یه مشت ذرت برداشت.
نایل: منم نایلم.
زین:اصلا مهم نیست.
با بی حوصلگی جواب داد و نایل شونه بالا انداخت و همشو خورد.
چطور میتونه عین جاروبرقی همشو ببلعه؟...
اینم خاصیتشه؟...
هرچی هست خاصیت خیلی جالبی نیست...
یکم ترسناکه...
زین دستشو لای موهام کرد و سرمو صاف کردم تا صورتشو ببینم و لبخند زد.زین: سلام.
من: گاد.
با چشمای گرد نگاش کرد و تند تند نفس کشیدم.
زین جداً زینه...
لعنت...
زین خیلی خیلی خیلی زینه...
زین اروم خندید و دستشو روی صورتم کشید.زین : گاد رو سقف نیست.
من: نه، جلومه
بی اختیار گفتمو زین نیشخندی زد و گوشه ی لبمو بوسید.
YOU ARE READING
FOG2 {ziam} -COMPLETED-
Fanfic-لیامم؟ اولین کلمه ای که بعد از اون اتفاق به زبون اوردم... نمیخوام کار اون لعنتی بالا سرمو انجام بدم اما میدونم تقصیر کیه... چند انسان بی ارزش... اما حلش میکنم به خاطر لیام هم که شده... به لیام نشون میدم که میتونم براش "پرستش کننده" خوبی باشم... بهش...