به نظرم به ته باید پیام بدم..از صبح ندیدمش
+هیونگ ببخشید من این پیامو بفرستم
-به کی پیام میدی؟
+به تهیونگ هیونگ..صبح از دستم یکم ناراحت شد و دیگه نیومد خونه..میگفتن ضبط داره
-من از الان شیپتون میکنم..بیبی ای که نگران ددی اش شد
+هیونگگگگگگگگگ
با حرفاش قرمز شدم.. و ولی اون خندید...واقعا من خیلی هرزم که بخواطر چش دراوردن میخوام اینکارو کنم
بهش پیام دادم”هیونگ خوبی؟کجایی؟هنوز از دستم ناراحتی؟”
و سین خورد و منتظر جواب بودم اما با آفلاین شدنش حس بدی بهم دست داد
+سین کرد جواب نداد
-سرچی دعوا کردین؟
+دعوا نکردیم..اون گفت میخواد باهام بیاد من گفتم که نه
-تهیونگ از کی تاحالا انقد لوس شده
مگه بك چندوقته ميشناستش؟
+هيونگ تو چندوقته ته رو ميشناسي؟
-اون وقت اديشنش كه اومده بود سئول با چان دوست بود..قبلا انگار یه بار که چان رفته دگو اردو تهیونگم اردو بوده و هم خابگاهی بودن و دوست شدن..وقتی اومد برای ادیشن چان دعوتش کرد و دوروز تو خابگاهمون بود
یجورایی قلبم شکست که تهیونگ اینجور چیزارو به من نگفته..فکر کنم چیزای دیگه هم گفته باشه بهش
+تهیونگ دوس پسر داشته تاحالا؟
-نه ولی دوس دختر داشته
+مگه گی نیست؟
-بایسکشواله
قلبم درد گرفت..تهیونگ اینم به من نگفته بود
+هیونگ اگه چیز دیگه هم هست بگو
-فک نکنم باشه
نمیدونم چقدر گذشت و بک از خودش و چان گفت و من همش چک میکردم ببینم ته جواب داده یا نه ولی با اینکه هراز گاهی آن میشد اما جوابمو نمیداد
-خیلی دوس داشتم امشب اینجا بمونی ولی باید بری از دل ته دراری چون من کارم از امشب شروع میکنم
یاخدااااااا کارشششش
+باشه هیونگ..ممنون برای امشب
-خیلی خوشحالم پیدات کردم
بلند شدیم و رفتیم بیرون
=داری میری پسر؟
+اره دیگه دیروقته..ببخشید
=اینجارو مثل خونت بدون و هروقت دوست داشتی بیا
+مرسی هیونگ
بغلم کرد و بعد از خداحافظی با بکهیون از خابگاه بیرون زدیم و رفتیم پایین و سمت یه بنز الگانس مشکی..سوار شدیم و کمربندمونو بستیم و بک یه اهنگ پلی کرد..تو ماشین حرفی نزدیم
YOU ARE READING
My Turn! [VKOOK]
Fanfictionدوتا دوست مجازی که کم کم عاشق هم میشن با یه اتفاق کات میکنن و دیگه خبری از هم ندارن و زندگی یکی ازونا تباه میشه.. چی میشه اگه در آینده اونا عضو گروه معروف بی تی اس شن و بعد ازینکه دوباره به هم حس پیدا کردن بفهمن همون آدمان؟ _تو همونی؟تو همون عوضی...