=خب پسرم به من ربطی نداره که شجاعت میخوای یا حقیقت..من سوال میپرسم..پسر تو این مدت عاشق کسی شدی؟؟او شتتتتتتتتتت
مامان دروغ سنج رو جلو دستم گذاشت
~دستتو بزار روش و بگو
دستم رو گذاشتم روش
+نه
بوووووووووووووق
شت به فاك رفتم
~چقد خوب شد اينو خريدم
+مامان حتما دستگاه مشكل داره من واقعا عاشق نشدم
-خانم جئون..کوکی تو این مدت دختری رو زیاد ندیده..فقط گریمورمون و خب اونم انقد زشت و بداخلاقه تازه خیلیم پیره..فن ساین و ایناهم هنوز نداریم
ممنون ته..ولی وایسا؟
شتتتتتت پسرررررر
~پس کوک عاشق..پسر شده؟
=بیاین تمومش کنیم..بچرخون کوک
ممنون بابایی
بطری رو چرخوندم..تهیونگ از بابام
-آقای جئون میتونم راحت باشم؟
=آره
-جرئت یا حقیقت؟؟
=حقیقت
-جز همسرتون عاشق کس دیگه ای شدین یا مثلا گفتین کاش این همسر من بود؟؟
فاککک فک کنم بابام به فنا رفت
دستشو گذاشت روی دروغ سنج
=معلومه که نه
بوووووووق
و شت
=این خرابه
مامان با اخم بهش نگاه کرد
~که اینطور؟
-شاید واقعا خراب باشه..بیاین امتحانش کنیم
و بعد تهیونگ دروغ سنج رو برداشت و دستشو گذاشت
-من کیم تهیونگم
و صدای دینگ دستگاه که نشون میداد درسته
-دستگاه درسته
فاک یو تهیونگ
+نظرتون چیه این بازیه لنتی رو تموم کنیم؟چیزی نمونده تا تحویل سال
~من باید تکلیف اینو روشن کنم..کدوم خریو دوس داشتی
=هیچکی..به جون جونگ کوک هیچکی
~جون پسرمو الکی قسم نخور
+واااای بسه دیگه
~فقط به خاطر کوک
آخیش
~بچرخون جئون
-کوک راس میگه بیاین تمومش کنیم
YOU ARE READING
My Turn! [VKOOK]
Fanfictionدوتا دوست مجازی که کم کم عاشق هم میشن با یه اتفاق کات میکنن و دیگه خبری از هم ندارن و زندگی یکی ازونا تباه میشه.. چی میشه اگه در آینده اونا عضو گروه معروف بی تی اس شن و بعد ازینکه دوباره به هم حس پیدا کردن بفهمن همون آدمان؟ _تو همونی؟تو همون عوضی...