-زن تو.. مادر نارا... کیم سوراس؟
+بعله
-اون.. بچه داره..
رنگش پریده بود..
-تو چجوری باهاش اشنا شدی
+اون یه زنی بود که برای دکتر به سئول اومده بود و برام ماجرای زندگیشو تعریف کرد و خب ما مثل هم بودیم..
~فلش بک~
~اومدن
ملافه روروی سرم کشید
~خانم لی امادس
=باشه
و بعد منو از اتاق بیرون برد و بعداز چندلحظه به سرم اروم ضربه زد و من نفسم و حبس کردم و همون موقع ملافه کنار زده بود.. بوی تهیونگ بودصدای گریش میومد
-نه نه این یه دروغه
متاسفم تهیونگ..
و بعداز چندلحظه تهیونگ روی زمین افتاد ون دیگه دست روی صورتم نبود و صدای افتادنش اومد
ناخودآگاه قطره اشک مزاحمی از چشمم پابین اومد
پرستار منو برد و بجای سردخونه به یه اتاق دیگه برد
=جونگ کوک من باید برم که شک نکنن.. الان سورا میاد پیشت
روی تخت نشستم و سرمو تکون دادم
تهیونگ میدونم که بزودی فراموشم میکنی.. عاشق میشی و دیگه جونگ کوکی رو یادت نمیاد
چندلحظه بعد سورا اومد تو اتاق..
چشماش قرمز بود..
~جونگ کوک حالت خوبه؟
+اره..
~جونگ کوک من باید فردا صبح زود برم بوسان.. باهام میای؟
+اره.. من جز تو هیچکیو ندارم
~منم جز تو و نارا کسیو ندارم
لبخندی زدم و بلند شدم
+حال هیونگام چطوره؟
~تهیونگ که ضعف کرد.. بکهیون که فقط بی صدا گریه میکنه.. بقیه اعضا هم حالشون واقعا داغونه.. حتی یونگی هم داره گریه میکنه
بغضم عمیق تر شد
~اونا نابود میشن.. تهیونگ نابود میشه
+منم شدم
~من واقعا نمیدونم میونگ چطور تونست اینکاروکنه
+تقصیر اون نیست
~جونگ کوک تمام بدبختیای تو بخاطر من و اونه بعد تو داری باز میگی تقصیر اون نیست؟
+سورا.. کینه به دل گرفتن چه فایده داره؟
~تو واقعا عجیبی
.
.
.نارارو بغل کردم و سمت خونه سورا رفتم
YOU ARE READING
My Turn! [VKOOK]
Fanfictionدوتا دوست مجازی که کم کم عاشق هم میشن با یه اتفاق کات میکنن و دیگه خبری از هم ندارن و زندگی یکی ازونا تباه میشه.. چی میشه اگه در آینده اونا عضو گروه معروف بی تی اس شن و بعد ازینکه دوباره به هم حس پیدا کردن بفهمن همون آدمان؟ _تو همونی؟تو همون عوضی...