اواخر سال سوم بود که روی طرحم تو آزمایشگاه شیمی مدرسه کار میکردم
کارم خوب بود و بخاطر رتبم تو المپیاد کلید آزمایشگاه شیمی دستم بود
ساعتاي کارم دست خودم بود و قبل از شروع کار به مسئولش ميگفتم دوربین مدار بسته رو خاموش کنه
زمین شناسی داشتیم و دبیر به دلایل ماورایی نیومده بود
بچه ها از خدا خواسته کف کلاس دراز کشیده بودن و فیلم تماشا میکردن
سرم رو میز بود و به خاطر گرمای هوا دکمه های مانتوم رو باز گذاشته بودمحس دستی که از سمت چپم نزدیکم شد باعث شد چرتم بپره و سرم رو از رو میز بلند کنم
رو صندلی کنارم نشسته بود و با لبخند محو بازوم رو فشار ميداد و باز ول میکرد
پلک زدم تا از گیجی در بیام و حواسم بیاد سر جاش
اخمام توهم رفتن و دستشو پس زدم
خودشو جمع کرد و با چشمای ناراحت بهم نگاه کرد
نفس عمیقی کشیدم و کولم رو چنگ زدم و کلید آزمایشگاه رو برداشتم
قبل ازینکه از کلاس خارج بشم با دست گردنش رو گرفتم و دم گوشش با تحکم گفتم
-ده دقیقه وقت داری واسه کارت بهانه جور کنیآخر وقت تن لششو تا نزدیک ایستگاه اتوبوس بردم و بدون حرف طرف دیگه خیابون اتوبوس مسیر خودم رو سوار شدم
ساعت شش منتظر بودم آنلاین شه و کاری که گفتم رو تموم کنه
با یکی یکی بالا اومدن عکسايي که گفته بودم از تک تک کبودیا بگیره لبخند محوی زدم و براش تایپ کردم
-بدون اجازه بهم دست نزن
حوصله هیچی رو نداشتم پس اف شدم
صدای پيامک گوشیم باعث شد دوباره بردارمش
پيامکش مطمئنم کرد درسشوخوب یادگرفته
-متوجه حرفتون شدم
دیگه تکرار نمیشه
#n3