n14_1

501 20 0
                                    

کلاس پرورشي داشتیم و به مناسبت 22بهمن دبیر مجبورمون کرده بود گروهی پوستر بسازیم
در هر گروه چهار نفره دو نفر که خط بهتری داشتند مطالب رو مينوشتند و دو نفر دیگر آنها را روی مقوا میزدند
من مینا پگاه و یاسمن همگروهی بودیم
برخلاف نظرم که معتقد بودم خوش خطم و میخواستم در کنارش روی زمین بنشینم یاسمن و مینا مشغول یادداشت شدند و ما روی صندلی نشستیم
روی زمین کنار پام نشسته بود و کاغذ های رنگی پر شده رو یکی یکی به دستم میداد.
پاهام روی زمین بودند و زیر صندلی کفشام رو بهم تکیه داده بودم
روی میز خم شده بودم و اخم ریز روی صورتم نشون میداد که دارم با دقت فضایی کار میکنم
کف دستم و انگشتام چسبناک شده بودند و روی میز مشترکمون حسابی کثیف و به هم ریخته شده بود
زمین کنارم -جایی که اون دو نشسته بودند-هم دست کمي از اینجا نداشت
ماژيک و خودکار در رنگ های مختلف دور شون پخش بود و تکه های ریز کاغذ زیر پا پخش شده بود
بعد از یک ساعت دست از کار کشيدم و به پشتی صندلي تکیه دادم
دست هام رو دو طرف خودم اويزون کردم و برای رفع خستگی به تماشای کار کردنش مشغول شدم
دو زانو نشسته بود و خودش رو روی کاغذ ها پهن کرده بود
بعد از مدتی نگاه کردنش با حس کردن نگاه سنگین و معنا دار پگاه بدون این که به سمتش برگردم به ادامه کارم پرداختم
چسب کاری و کاردستی درست کردن بچه گانه باعث نمی شد به سکسی روی زمین فکر نکنم
پای چپم که نزدیکش بود رو از زیر صندلی در آوردم و حین خم شدن برای گرفتن برگه های آماده کردش به زانوی راستش ضربه آرومی زدم
سرش رو بالا آورد و متعجب بهم نگاه کرد
نگاهم رو به کاغذ های روبرو داده بودم و وانمود میکردم سخت مشغول کارم
احتمالا فکر کرد اشتباه کرده چون بدون حرف دوباره روی کاغذ ها پهن شد
سعی کردم لبخندم که بیشتر شبیه نیشخند بود رو جمع کنم
دوباره کفشم رو جلو بردم و کاغذی ک روش چیزی نوشته بودم رو روی زمین  به سمتش هل دادم
نوک کفشم رو به جلوی زانوش که دردسترس بود زدم و متوجه کاغذ کردمش
با تردید کاغذ رو برداشت و بعد از خوندنش متعجب و سوالی نگاهم کرد که باز هم با نادیده گرفتن از طرفم مواجه شد
همون طور که خواسته بودم نزدیک تر اومد و وسایل هاي خودش رو جابه جا کرد
پشت کاغذی که داده بودم چیزی نوشت و روی کاغذ رنگی بعدی گذاشت وهمراه اون به دستم داد
"لبخند شيطنت بارتون ديده میشه ارباب"
نیشم جمع شد و به جدیت همیشگی برگشتم
کاغذ  رو داخل کیفم گذاشتم که کسی نبينه
با تصور این که ناراحت شدم نزدیک تر اومد وبا دراز کشيدن روی زمین کاملا نیمه پایینی بدنش رو نزدیک پاهام قرار داد
دست چپش رو زیر چونش گذاشت طوری که انگار خسته شده و دراز کشیده
ماژيک رو برداشت و مشغول نوشتن شد
نگاه یک عده با دراز شدنش روی زمین به سمتش برگشت که حتی زحمت جواب دادن بهشون رو هم به خودش نداد
با نتیجه دادن وانمودم همون طور که اطراف پوستر ها رو طرح میزدم پای چپم که نزدیکش بود رو بلند کردم ونوکش رو از کنار مچ پاش که به خاطر بالا رفتن شلوارش کمی دیده میشد تا نیمه خارجی ران راستش کشيدم
صدای حرکت دادن کفش هاش رو می شنيدم
با حرکات مضحک یاسمن حواسم از کارم پرت شد
سرم رو بالا آوردم و بهش با نگاه "چه مرگته"چشم دوختم
شمرده لب زد که مینا حالش خوب نیست
قبل از جواب دادنم دبير تذکر داد که سکوت کلاس رو به هم نزنیم
در حالی که لبم رو می جویدم به ادامه کارم -طرح زدن دور پوستر و لمس کردن پاهای کشیدش با کفشم -ادامه دادم
پگاه سرش رو نزدیک آورد و دم گوشم گفت
-آخه شما که چیزی نميگفتين واسه چی گفت ساکت باشین
از ترس معلم سریع سر جاش برگشت و تظاهر کرد داره کار میکنه و در ادامه هوفي کشید
آروم جواب دادم
-مهم نیست
نیم نگاه اعتراض آمیزی کرد و آهسته تر گفت
-یعنی چی خب الکی گیر داده واست مهم نیست
حوصله صحبت باهاش رو نداشتم پس جواب ندادم و در عوض مسیر حرکت کفشم رو به نیمه داخلی پاهاش بردم
عضلاتش رو زیر حرکاتم منقبض کرد و ماژيکي که به دست داشت رو روی زمین گذاشت
کمی به سمتم برگشت و سعی کرد با نگاه بهم بگه کافیه
اخم ظاهری به ابرو هام دادم و نچ زیر لبی گفتم
با چشمام به سر جاش اشاره کردم که لباش رو جمع کرد و با صدا نفسش رو بیرون داد
پگاه و یاسمن با نگاهاي علامت سوالی داشتن لیزر می فرستادند
سر کارم برگشتم و کفشم رو بالا بردم تا اگه میخواد خودش رو جمع کنه
زیر چشمی حرکاتش رو نگاه می کردم
پارچه ای که معلم روی زمین پهن کرده بود رو صاف کرد و دوباره دراز کشید و به نوشتن ادامه داد
پام رو برگردوندم و نوازش هام رو ادامه دادم
با کشیده شدن نوک کفشم با نزدیکی خط باسنش پاهاش رو به وسط جمع کرد

چسب رو روی جاهای لازم داخل مقوا ریختم و یکی یکی برگه ها رو سرجاشون نصب کردم
با حس کردن جای خالی پاش نیم نگاهی انداختم و پام رو روی ساق پاش گذاشتم و کمی فشار دادم
فهميد گفتم تکون نخوره ولی بازم پاش رو حرکت داد
تا انتهای تایم فشار نوک کفشم رو بر نداشتم
با به صدادرامدن پوستر هاي اماده شده رو لوله کردم و به پگاه دادم تا تحویل بده
#n14_1

sometime ideasOnde histórias criam vida. Descubra agora