n13_3

589 24 0
                                    

نی ميلک شيکم رو با یه دست داخل دهانم بردم و با دست دیگه مشغول باز کردن کاغذ شدم
قبل از خوندن محتويات کاغذ به هیجانش برای خوردن شیرطالبي نگاه چندشي کردم و سریع چشمام رو برداشتم
به من ربطی نداشت که اون سلیقه ای تو نوشیدنی نداره
"يادتان هست وقتی داشتیم  برمی گشتیم بهم گفتيد لبخندام زيبان؟ وقتی این موزیک را گوش دادم یادم به جمله شما افتاد
میخواهم همیشه لبخند بزنم چون شما خوشتان می ايد حتی اگر ناراحت بودم
به این میگویند عشق اینطور نيست؟ به نظر من این از عشق فراتر است
مطمئنم همه عاشقان دنیا مثل من نیستند
من کاری انجام میدهم که شما دوست دارید
این سرسپردگی کامل است
و همان چيزي است که میخواهم
مال شما بودن "
نامش رو برگردوندم و پشتش رو روی میز گذاشتم
با یک  دستم نگه داشتمش تا صاف بشه و با  دست دیگه شیک رو تکون دادم تا شکلاتاي تهش به نی برسن
خم شدم به سمتش و بدون گفتن چیزی بهش خودکارش رو از جیبش برداشتم
کاغذ رو برعکس حالتی که بهم داده بود تا زدم و بهش برگردوندم

نیش بازش نشون میداد از جوابم خوشش اومده
نگاه بيخيالم رو دوباره به بيرون دادم و خودم رو با هم زدن شکلات های انتهای ليوانم مشغول کردم

نمیدونم تصور من بود یا واقعا دوستت دارمي که در جوابش نوشته بودم اون طور به انرژی آورده بودش -هرچند که از نظرم تو حالت عادی هم پر انرژی محسوب میشه-
نیم نگاهی به ساعت انداختم و رو به همه و با صدایی بلند تر از حرف زدنشون گفتم
-یکم دیگه برگردیم
همه سرشون رو تکون دادن و مشغول جمع کردن خودشون شدن
از جام بلند شدم و مانتوم رو صاف کردم
وسایلم رو برداشتم و همه با هم پس از پرداخت سهممون به سمت مدرسه به راه افتادیم
سر اخرین چهار راهی که مونده بود رد کنیم تا وارد مدرسه بشیم ایستاده بودیم
چراغ راهنمایی برای عابرین سبز شد و درحالیکه دستام داخل جيباي مانتوم بودن پشت بقیه و البته کنار مینا وارد خیابون شدم
#n13_3

sometime ideasDove le storie prendono vita. Scoprilo ora