n9_2

773 31 0
                                    

از جایی که بودم عقب کشیدم و صاف ايستادم
-البته
از جا بلند شد و نفس عمیقی کشید و به سمت در رفت
سرش را از شکاف در بیرون برد وصدای بلندش را داخل خونه انداخت
-مامان من و دوستم می خوایم برقصیم
همون طور که احتمالا پیش بینی کرده بود مادرش جواب داد
-در و قفل کنین پرده اول اتاقتم بکش صدا اهنگتون اينور نیاد سرم درد می گیره
چشم بلندی گفت و به سرعت برگشت داخل اتاق
همون طور که از داخل کمدش کلید اتاق را در میاورد بهم نگاهی کرد
-میشه موزیک بزارین؟
هوم گفتم و با گوشیم پلی لیست مخصوص رقصم رو استارت گذاشتم
پرده کلفتی که به خاطر سرما اول اتاقش زده بود رو کشید و آروم به سمتم برگشت
به خاطر موزیک در حال پخش تمرکز کار سختی بود با این حال هر دومون انگار آلودگی صوتی اطرافمون رو نادیده گرفته بودیم

نزدیک صندلی که روش نشسته بودم آمد و جلوم ایستاد
به روی میز اشاره کردم و از جام بلند شدم
چهار پایه کوچکی که کنار کمد کتاب بود را برداشتم و نزدیک پاهایش گذاشتم
موهاش رو از روی پيشونيش کنار زد و پاهایش را کنار هم روی چهار پایه قرار داد
حالا صورت هامون روبروی هم بودند

دستام رو دوطرف کمرش گذاشتم و به شکم به میز تکیه دادمش
لبه های لباس لیمویی رنگش که تا روی باسنش بود را گرفتم و بالا زدم و تا بالاي قوس کمرش را برهنه کردم
حالت صورتش را نمیديدم ولی از صدای ناله های ریز و نفسای عمیقش مشخص بود او هم هیجان زدس
لبه شلوار و لباس زیرش را باهم پایین دادم و انگشتم را بین باسنش کشیدم
به خاطر حضور آدمهای پشت در نمی توانستم پوست سفید بوتش رو قرمز کنم و این که جلوی خودم را گرفته بودم اسپنکش نکنم واقعا سخت بود
مغزم مثل اينکه هنگ کرده باشه هر چند ثانیه یک بار مسیر عصب هاي لذت رو قطع می کرد و آلارم"بزن در کونش"می داد
به خودم قول دادم در اولین فرصت ممکن محرومیت امروز رو جبران کنم

با نفس نفس تلاش می کرد شکمش را بالا نگه داره تا به سطح شیشه ای میزش برخورد نکنه
کمرش را به پایین هل دادم و اولین تکه ربان ر برداشتم
به یک لپ باسنش چنگ زدم و رها کردمش
ربان رو دور رون یک پاش پیچیدم و کم کم بالا بردم
یک طرف ربان به لبه های ک.سش رسید و اونطرف را تا نزدیک استخوان لگنش بالا کشیدم
دو طرف ربان را بالای استخوان بیرون زده لگن به هم رسوندم و گره زدم
لرزش بدنش و مایعی که ربان را هم خیس کرده بود بهم نشون می داد از  کاری که انجام میدیم خوشش آمده
تکه بعدي ربان همون طور روی طرف ديگه لگنش بسته شد
بافت باسن و پهلوش به خاطر فشار ربان ها برجسته شده بود و خود داری واقعا سخت بود برام
از روی میز آخرین چیزی که گذاشته بودم -یک گیره کاغذ صورتی رنگ- را برداشتم و دستم را بین پاهاش بردم

جلو تر رفتم و کليتوريسش را بین انگشت اشاره و کناری گرفتم
گیره را پایین بردم و با دو انگشت دست دیگه ام باز نگه داشتم
کليتوريسش را به جلو کشیدم و گیره تمام بافت  اطرافش را نگه داشت
با رها کردن گیره روی ک.سش جیغ خفه ای کشید و دستش که از ابتدا لبه های میز را گرفته بود جلو دهنش آمد

چند بار به آرامی روی گیره زدم و با لذت به واکنشش نگاه کردم
دست راستم بدون کنترل سيلي به یک طرف باسنش زد و ازش فاصله گرفتم
با حس کردن دور شدنم سرش را از روی میز برداشت و با چشمان نیمه باز داخل اتاق به دنبالم گشت

با دستمال مشغول تمیز کردن دستم بودم. که متوجه نگاه خيرش شدم
نزدیک رفتم و به خاطر صدای موزیک بلند تر از حالت عادی گفتم
-خودتو جمع کن
نفس عمیقی کشید و آروم دو دستش را جلو آورد و آنها را تکیه گاه بدنش کرد

به محض صاف ايستادن پاهایش را یکی یکی از روی چهار پایه پایین گذاشت و خم شد تا شلوارش را بالا بکشه
میتوانستم ببینم به خاطر درد و سوزش بغض کرده ولي اهمیتی ندادم
لباسش را مرتب کرد و از میز فاصله گرفت
صدای موزیک را خاموش کردم و لیوان آب را برداشتم
کمی ازش خوردم و روی میز برگرداندم
به آرامی جلو اومد و  همون طور که تلاش می کرد بهترین مدل ایستادن برای کاهش درد بین پاهایش را پیدا کند گفت
-میتونم از آب بخورم؟
به سمت درب اتاق رفتم و پرده را جمع کردم
همون طور که در را باز می کردم جواب دادم
-نه

sometime ideasOnde histórias criam vida. Descubra agora