n13_1

667 30 0
                                    

سال چهارم بودیم وروز پنج شنبه بود
هشت تا ده کلاس زيست داشتیم و کلاس بعدي ساعت دو بود
با اکیپ هماهنگ کردیم که تایم خالی را باهم به ویتامین سرا بريم
بعد از اتمام کلاس به زحمت و بدون تلفات از مدرسه بیرون رفتیم
بدون این که توجهی به ظاهرمون که مشخص بود پنج تا دختر مدرسه ای هستیم وارد قسمت لژ شدیم
بازوم رو به شونه یاسمن زدم وبا اشاره سر میز دایره شکل گوشه سالن رو نشون دادم
هوم آرومی گفت وبعد از چند ثانیه یکی یکی رو صندلی های دور میز مستقر شدیم و طبق معمول جاي ما رو کنار هم خالی کردند
وسايل مختصري که داخل جیبم بود رو روبروی مینا روی میز گذاشتم و به سمت سينک کوچک که سمت دیگه سالن بود حرکت کردم
دستام رو طبق عادت با مایع و آب گرم شستم و با دستمال کاغذی که از پرسنل صندوق گرفتم خشک کردم پیش بقیه برگشتم

روی صندلی نشستم و به پشتی نرمش تکیه دادم
کمی گذشت و بازم برای گرفتن سفارشمون نیومدن
با انگشت اشاره رو شونش ضربه مختصری زدم و توجهش رو از مکالمه با پگاه به خودم جلب کردم
به سمتم برگشت و سوالی بهم نگاه کرد
با مکث موقتيم لباش رو فاصله داد و از حنجرش استفاده کرد
-چیزی شده؟
سرم رو جلو بردم و دم گوشش با تردید پرسيدم
-نبودم سفارش دادین؟
ازش فاصله گرفتم و منتظر جواب شدم
کامل به سمتم برگشت و جواب داد
-اره نبودین سفارش داديم
کمی مکث کرد تا ببینه ريکشن دارم یا نه
کلافه گفتم
-و من؟
شونه هاش رو پایین انداخت و با لحن نرمی گفت
-میدونستم چی ميخورين خودم سفارش دادم
بدون قطع اتصال چشمیمون سرش رو پایین برد و پرسید
-عصبانی شدين؟
با تعجب یک ابروم رو بالا انداختم و سرش رو با دستم بالا آوردم
تلاش ناموفقی کردم که دلخوريم بین حرفام دیده نشه
-یک سال گذشته هنوز نشناختیم؟ انقدر عصبی به نظر ميام که به خاطر هیچی بهت پرخاش کنم؟
خب لازم بود نفس عمیق بکشم چون دقیقا فقط به خاطر این که فکر کرده بود ممکنه ناراحت شده باشم داشتم داغ میکردم
حق داشت
من واقعا یه روانی عصبی ام
#n13_1

sometime ideasTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang