n7_3

963 40 0
                                    

روی سنگ کوچک کنار دیوار نشستم و فنس های اول محوطه را بالا تر کشیدم تا حضور ما مشخص نباشد
با شنیدن صدای صاف کردن گلوش متوجه حضورش شدم
به کنار ديوار که اصلا به محوطه مدرسه دید نداشت و  بن بست بود هدایتش کردم و سنگی که حکم صندليم را پیدا  کرده بود روبروی جایی که ایستاده بود گذاشتم
با درست شدن جای نشستنم به سمتش برگشتم و مخاطب قرارش دادم
-شلوارت رو اونجا بزار!
احتمالا متوجه شده بود که هر لحظه مکث باعث منفجر شدنم میشه چون بلافاصله کاری که گفتم را انجام داد و با پاهای جمع شده منتظر دستور بعدی بود
یک دستم را روی زانوهام گذاشتم و چانه ام را به آن تکیه دادم و با دست دیگم به ظرف یخ که کنار شلوارش بود اشاره کردم
-خودت ميزاريشون یا من انجامش بدم؟
با کمي مکث که مشخص بود در حال تفکره جواب داد
-دوست دارم شما تنبيهم کنین
با صدای آرام تری ادامه داد
-دردش بيشتره ولي زود خوب ميشه
مشخصا داشت وارد فاز پر حرفی میشد. برای جلوگیری از هدر رفتن وقت از جا بلند شدم و به دیوار خشک ساختمان مدرسه تکیه دادمش
يک دستم  را داخل ظرف یخ بردم و با دست ديگم جلوی دهنش را گرفتم
همون طور که سعی داشتم با حداقل رطوبت یخ را وارد کنم گفتم
-آخر وراجی های تو یکی رو به اینجا ميکشونه
نفساي عمیق و پشت سر همش به دستم ميخوردن و بدنش گه گاه منقبض میشد
چند تکه متوسط دیگه یخ وارد مقعدش کردم ولباس زیرش را بالا کشیدم
به سمت خودم بر گرداندمش و انگشتم که کمی خونی بود را بالا اوردم
با نگاه متعجبش بهم نگاه کرد و لباش را بهم فشار داد
اخم کردم و با دست تميزم چانه اش را گرفتم که باعث شد لباش از هم فاصله بگيرند
-کثافت خودته تميزش کن
دم گوشش گفتم و لحنم مقاومتش را شکست
با حس کردن دندانش روی انگشتم هشدار دادم
-کافیه گازش بگيري که تا سر روده پر یخ کنمت
البته خودمم میدونستم به علت کمبود يخ نمی توانم چنین کاری بکنم
انگشتم که خیس از آب دهانش شده بود را با دستمال کاغذی که از جیبم در آوردم خشک کردم و توجهی به چهره معترضش نکردم.شلوارش را برداشتم و به سمتش پرت کردم
همان طور که از روی فنس ها رد می شدم با صدایی که به گوشش برسد گفتم
-تمیز نشده باید بشورمش (انگشتم منظور بود)
قبل از خروج از محوطه برگشتم به سمتش
-اگه تا یک دقیقه بعد از موقعی که برم سر کلاس نرسي یخ ها رو تمديد مي کنم
بدون منتظر موندن برای جواب به سمت سرویس رفتم تا انگشتم را تطهیر کنم
با تعجب به لبخند مسخره رو صورتش نگاه کردم .اون خرگوش فرز قبل از من سر کلاس رسیده بود!
سر جام نشستم و کتاب فيزيکش را از داخل کیفش برداشتم و مشغول بررسی محدوده ای که باید برای جلسه بعد کنفرانس می دادیم شدیم
وقتی داشتیم جدا می شدیم دستش را گرفتم تا به حرفم توجه کند
-حمام کن اونجا آلوده بود
از توجهم ریز خندید و بدون توجه به سکته کردن های احتمالی من چند بار چشم ارباب را تکرار کرد
به لطف صدای دخترانش و شلوغ بودن ورودی مدرسه حواس کسی به ما نبود
دستم را روی کوله روی شانه ام گذاشتم و به سمت ایستگاه اتوبوس حرکت کردم

sometime ideasWhere stories live. Discover now