L8Г

1.1K 290 388
                                    

(ووتوریکو!)

صبح زود از خواب بیدار شد و بعد از دوشی که گرفت و اماده بود تا برای صبحونه بره,

تا اینکه در اتاقش زده شد
-بیا تو!

نایل بود,
خب اون عادت نداره صبح زود پاشه پس حتما اتفاقی افتاده!

-چی شده؟
-تیفانی اومده,و........ لاشخور!

لویی ابرو بالا انداخت
-دستوراتو به تیفانی بده,بفرستش خرید و بعد هم اتاق هروئین,بگو کارگراشو برای تمیز کردن خونه بیاره و تا قبل ساعت 3 کارش تموم شده باشه,تا پنج دقیقه دیگه هم لاشخور توی اتاق من باشه!
نایل با چشمای غرق در خوابش سر تکون داد و رفت

پیراهن مردونه ی سفید با شلوار طرح دوختشو پاش کرد و جلوی ایینه ایستاد

موهاشو حالت داد و صدای در رو شنید ,
یکدفعه در اتاقش باز شد و این بی خیالی فقط متعلق به یک نفر بود...

از توی ایینه به اون مرد با موهای بالا زده و گوش سوراخ و کت خز و شلوار لی تنگش نگاه کرد
تیپ خاصش همیشه لویی رو متعجب می کرد
کت خز,بدون پیراهن؟
اون همه جا با بدن لخت می چرخید!

-هی باس!
لاشخور سمت مبل راحتی وسط اتاق رفت و خودشو روش انداخت
سیگار برگشو روشن کرد و کنار لبش گذاشت

-دفعه اخری باشه که بدون اینکه جواب بدم می یایی تو!
لاشخور نگاهشو به لویی که از ادکلنش به کنار گردنش می زد داد و خندید
-اوکیِ,کارم داشتی؟

لویی سمتش راه افتاد و روی مبل روبه روش نشست
-قضیه ی اِستلا چیه؟

لاشخور سیگارش بین دستشو دهنش موند و به روبه روش خیره موند

-نگو که انتظار داشتی ازش قسر در بری!
-انتظار داشتم تمومش کرده باشی!
-انتظار دارم برام توضیحش بدی!
رایان روی مبل صاف نشست و پوک عمیقی به سیگارش زد

-چیز خاصی نی-
-بولشت تحویلم نده,می دونی که اگر بیشتر از این تو کارام دخالت کنه,ددشات رو می فرستم برا خدمات دهی! ,چون دفعه اولش نیست که اطلاعات یا مواد می دزده,و حالام پنج کیلو از جنسامو دزدیده! و اگر بفهمم تو توش دستی داشتی, اونموقعس که جای زبون و دیکتو جابه جا می کنم!

رایان سیگارشو توی جاسیگاری روی میز خاموش کرد
-چرا خواستی ببینیم؟

-اشپزخونه های جنوب و جنوب شرق,تا هفته ی دیگه اماده باشن,گیاه بچین,یه بار داریم,خیلی مهمه,تو هفته ی دیگه جزئیاتش دستم میاد,برات می گم,می خوام زمینا برداشت بشن و برای اشپزخونه ها فرستاده بشن,این بار فقط قرصِ,ددشات و نایل کارشون رو شروع کردن,حواستو جمع کن!

···I'm HeRoiNe···Where stories live. Discover now