L10Г

1K 305 395
                                    

(ووت دهندگان,در راه زندگی موفق خواهند بود!)

سرو کله زدن با یه مشت کارگرد عوضیِ نعشه,
قطعا رس ادمو می کشید...

وارد خونه شد و تیفانی رو دید که با نگرانی از این سمت به اون سمت می ره,
نگاه تو خالیشو بهش دوخت

تیفانی سریع خودشو جمع و جور کرد و لبخند زد
-خوش اومدید اقا!
-چیزی شده؟
-خیر اقا!

نایل از لای پله ها سرشو پایین اورد و داد زد
-هی باس!

لویی ابرو بالا انداخت
-تو چرا خونه ای؟ کارت با اشپزخونه ی غرب و شمال غرب تموم شد؟

-خیالت راحت باس!
-خیله خب,بیا اتاقم کارِت دارم!

از پله ها بالا رفت و به نایل که پشت سرش به تیفانی چشم و ابرو می یومد اخم کرد

-جوجه!
نایل چرخید و با ترس سریع جلوی در ایستاد

لویی کلید اتاقشو از توی جیبش در اورد و توی در چرخوند

تنها خودش و تیفانی کلید داشتن که تیفانی بعد از ترک کردنش از خونه در اتاقشو قفل می کرد...

وارد اتاق شد و خیلی خونسرد سمت پنجره رفت و کمی بازش کرد
با لباس راحتیش سمت حمومش رفت و در رو بست

نایل دوباره به هول و ولا افتاد

اگر می فهمید از صبح هورئین گم شده,سر تمام افراد رو از دم می زد و باهاش شکلات خوری درست می کرد!

-تو کجایی دختر!
با خودش زمزمه کرد و چشمش به در نیمه باز کمد افتاد

اخم کرد
جلو رفت و در رو باز کرد

هروئین اونجا نشسته بود و با ترس نگاهش می کرد
نایل ابرو بالا انداخت

-ودف؟ پاشو برو تو اتاقت تا ندیدتت!
-نایل من-
-پاشو برو,اگر جونتو دوست داری!

هروئین از توی کمد پاشد و سمت در رفت و دوید توی اتاقش

نایل رفتنشو نگاه کرد و دقیقا همون موقع لویی اومد بیرون
-در رو ببند و بیا بشین نایل,اینم دیگه من باید بگم؟

نایل که حالا ریلکس تر شده بود لبخند زد
در رو بست و روی مبل نشست

لویی پشت میزش نشست و سیگارشو روی لبش گذاشت
-حرف بزن!
-بغییر از اطلاعاتی که خودمون می دونیم,یه چیز جالبی دارم که حتما خوشت می یاد!

لویی سر تکون داد و دود سیگارشو بیرون داد
-گواهی فوت هری ادوارد استایلز صادر نشده! به جاش,دقیقا روزی که هری تیر خورده شخصی به نام ادوارد مِندز,توسط اداره اطلاعاتش ثبت شده و تمام این اطلاعات به صورت خیلی محرمانه نگه داری می شه,ولی اگر الان بری بزنی هری ادوارد استایلز,می زنه که دقیقا با ساعت و دقیقا و روز توی چه زمانی مرده!

···I'm HeRoiNe···Onde histórias criam vida. Descubra agora