(ووترینگ!)
{SCRATCH MASSIVE-LAST DANCE▶
این اهنگ به طرز لذت بخشی خُلتون می کنه:)}الان یک روز و نصفی بود که لویی خونه نیومده بود و هروئین عصبانی بود,
انقدر عصبانی که امروز هرچی واسه صبحونه روی میز بود رو خورد!
خب,اون موقع عصبانیت اشتهاش دوبرابر می شه پس...اون وقت نداشت و باید به لویی هشدار می داد و حالا,
لعنت بهش!الان نزدیک ظهر بود و هروئین درحال حاظر شدن بود,
نمی تونست دست روی دست بذاره
اون همین امروز می رفت پیش زین!پس در خونه رو باز کرد و مطمئن شد تیفانی نبینتش!
به گاردی که جلوی در نگهبانی می داد نگاه کرد و به کاغذ مچاله شده ی دستش خیره شد
برای فرارش نقشه کشیده بود!کاغذ رو لای بوته ها انداخت که باعث شد گارد سمت بوته ها بچرخه و هروئین با تمام جونش سمت در خروجی بدوه!
پرید بالاش و پاشو گذاشت روی نرده
به خاطر شرتک لی و کت استین حلقه لیش,می تونست راحت ازش بالا بره!نگهبان شوک زده به دختر نگاه کرد و وقتی دختر از اون سمت در پایین اومد بیسیمشو جلوی دهنش نگه داشت و درخواست کمک کرد,
هروئین شروع کرد به دویدن سمت خیابون و به خاطر تمریناتش خیلی سریع به خیابون اصلی رسید و برای تاکسی دست تکون داد
تاکسی جلوی پاش ترمز زد و همونجا تونست ببینه که گاردا سمتش می دون!
-برو برو برو توروخدا برو!
تاکسی هول شد و پاشو روی گاز گذاشتشروع کرد به اجرای نقشه
-خدا من,لطفا من رو به کلانتری ببرید,من رو دزدیده بودن,باید گزارش کنم! او خدای من!راننده ی بیچاره به دختر که گریه می کرد نگاه کرد و سریع اون رو به کلانتری که گفت رسوند و حتی ازش پول هم نگرفت!
خب,هروئین بازیگر خوبی بود!وارد کلانتری شد و یک راست رفت سمت دفتر زین و پرید تو اتاقش,
زین پشت لب تاپش نشسته بود و معلوم بود هنوز داره اون نوار رو ترجمه می کنه,چون سر و وضعش افتضاح بود و معلوم بود این دو روز غیر از قهوه چیزی نخورده!
زین سریع از جاش پاشد و به هری که در اتاق رو قفل کرد نگاه کرد
-چی پیدا کردی؟
-حتی نمی تونی حدس بزنی!-راجب یه محمولس درسته؟
زین نالید
-ودف؟ تو از کجا می دونی؟-بقیشو تعریف کن!
-یه محموله هست,که قراره توسط پدرسالار,که رئیس باند مواد توی نیویورکه,به کسی که زوج داشته باشه و توانایی, داده بشه!-اون بار امشبه! لعنتی ما باید جلوی اون دختر رو بگیریم!
زین گیج نگاهش کرد-کی؟
-جلوی استلا,ببین زین می دونم احمقانس اما این دفعه هدفمون لویی نیست,یه دختره! لویی اگر بفهمه لاشخور اطلاعاتشو برای استلا ببره لاشخور رو می کشه پس تا وقتی بخواد پیداش کنه دیر شده و استلا اطلاعات رو دزدیده,ما باید زودتر به اونجا برسیم اطلاعات رو برای لویی برداریم و استلا رو بگیریم!
DU LIEST GERADE
···I'm HeRoiNe···
Jugendliteratur···Larry Stylinson Action Fanfiction··· من هروئینم, همسر هری ادوارد استایلز اون یه کارآگاهه, ولی, اون کشته شد... به دست تو, تاملینسون! |این ففیک دارای صحنه های خشن,قتل و مرگ,مصرف مواد,اسمات,فحاشی می باشد! استریت نیست!| ,',',',',',',',',',',',',',','...