L9Г

1K 291 235
                                    

(ووتانِز!)

وارد خونه شد و مطمئن بود هروئین الان خوابه,
پس سمت قهوه ساز رفت و روشنش کرد

زمانی که سمت اتاقش می رفت از جلوی اتاق هروئین رد شد و وارد اتاق خودش شد
بعد از در اوردن لباساش و عوض کردنشون با شلوار راحتیش
رفت تا کار هر شبشو انجام بده,
سیگار بکشه قهوه بخوره تا خود صبح فکر کنه و فکر کنه و از سکوت لذت ببره!

ماگ قهوشو جلوش گذاشت و سیگارشو روشن کرد
داشت توی فکرش غرق می شد که صدای پای کسی رو شنید

اخم کرد
هروئین؟

به پله ها چشم دوخت و با چیزی که دید ابرو بالا انداخت
هروئین با لباس مردونه ی بزرگی که تنش بود و تا بالای زانوهاش می یومد,گاهی اجازه می داد رونای گاز گرفتنیش توی دید باشن و بعد از بستن چند تا از دکمه های پایین لباسش دوتای اول رو باز گذاشته بود و وسط سینه هاش رو نمایان می کرد!

موهای فرش توی صورتش ریخته بودن و ارایش ساده ای داشت!
وارد اشپزخونه شد و جلوی یخچال ایستاد

نگاه خیره ی لویی رو نادیده گرفت و دستشو بالا اورد تا چشمشو بمالونه و.........اوپس!
کمی از پنتی توریش دیده شد و باعث شد لویی با فک افتاده اخم کنه!

-یادم نمی یاد اجازه داده باشم توی خونه این طوری بگردی!

شیشه اب رو بیرون اورد و بعد از گذاشتن لیوان روی میز بهش نگاه کرد
-وقتی توی خونه زندانیم کردی باید فکر اینجاشم می کردی!

لویی نیشخند زد و پوکی دیگه ای به سیگارش زد
و هروئین لیوان ابشو سر کشید
-گستاخ!

هروئین لیوانشو توی سینک گذاشت و با ابرویی که بالا انداخته بود
نگاهش کرد

-چون حقیقت رو می گم گستاخم؟ یا شایدم تو می خوایی گستاخ باشم!

وقتی کلمات از دهنش بیرون پریدن فهمید چی گفت!

لویی با صورت بهت زده نگاهش می کرد و هروئین دستپاچه شیشه ی اب رو توی یخچال گذاشت و خواست از اشپزخونه بیرون بره که مچ دستش اسیر شد

برگشت و به لویی که با اخم و غم توی نگاهش صورتشو اسکن می کرد نگاه کرد

تا اینکه لویی سرشو جلو اورد و اروم صورتشو به موهاش نزدیک کرد,
اما بعد هروئین دستشو کشید و چند قدم عقب رفت...

چرخید و سمت پله ها فرار کرد!

لویی اونجا خشک شده بود
یه چیزی درست نبود,
اون موهای ابریشمی,
چشمای زیبا...

فکشو منقبض کرد و برگشت و پشت میز نشست
شاید باید یکم بیشتر راجب این دختر عجیب تحقیق می کرد و بعد به اون مهمونی می رفتن؟

'''''''''''''''''''

-باشه,تماس می گیرم!
تلفن رو قطع کرد و از اتاقش بیرون رفت

···I'm HeRoiNe···Donde viven las historias. Descúbrelo ahora