ووت فراموش نشه:)💛💛
Song: Mind Is A Prison
By " Alec Benjamin "🌿🌿🌿
Third Pov.
[ این فقط زیباترت میکنه، همین ]
صدای زنگ برای آخرین بار تو خونه میپیچه و بعدش اون زن انگشت وسطشو برای لیام بالا میاره، با تمام زوری که داره مشتشو به زنگ میکوبه و از اونجا دور میشه.
لیام میتونه یه نفس عمیق بکشه و خوشحال باشه از اینکه خلاص شده، اما کاری که میکنه اینه: انگشت لرزونشو رو کلید میذاره و درو باز میکنه.
اون زن همونطور که با عصبانیت دستاشو تو هوا تکون میده، بعد از یه مکث کوتاه عقبگرد میکنه و احتمالا وارد میشه و درو میبنده.
بهترین کار اینه که اونو بی سرو صدا تو همین خونه دفن کنه و به زندگیش ادامه بده.
با استرس سمت در چوبی خونه میره و بین راه یه نگاه به پله ها میندازه.
تجربه ثابت کرده لیام بد شانس ترین آدم رو کره زمینه پس نا امیدی از نگاهش میباره وقتی صدای زینو از تو اتاقش میشنوه.
نفس عمیقی میکشه و زیر لب میگه:" فاک بهت لیام پین و فاک به تمام ایتالیایی های مزاحم... "
بلافاصله درو باز میکنه و با صحنه ای مواجه میشه که باهاش غریبه س.
اون جوونه و قد بلند، پشت پلکاش یه سایه صورتی غلیظه، یه تاپ چسبون پوشیده و پاهای کشیده ش تو شلوار زاپ دارش خیلی خوب به نظر میرسن.
نگاه لیام رو دستاش ثابت میمونه.
یه سیگار داره که تقریبا به تهش رسیده و دست راستشو به دیوار تکیه داده.
همه اینا قابل هضمه به جز فاکی که اون دختر از همون لحظه باز شدن در برای لیام گرفته.
خیلی خب اون طلبکاره، درسته...
به مچ ظریف دستش چنگ میزنه و اونو داخل میکشه.
دختر برای رهایی از اون وضعیت تلاش میکنه چیزهایی رو به زبون میاره."lasciami solo bastardo
posso venire "*ولم کن حرومزاده، خودم میام
هلش میده داخلو محکم درو میبنده. با اخمی پیشونیشو اذیت میکنه زل میزنه به اون دختر که تخصص زیادی تو کولی بازی داره.
" یک، لندن چیکار میکنی؟
دو، منو از کجا پیدا کردی؟ "قاطعانه منتظره تا اون دختر جوابشو بده ولی اون دستاشو تو هوا تکون میده و جوری که انگار اصلا لیام براش مهم نیست، پک آخرو به سیگارش میزنه و به آشپزخونه میره، قبل از اینکه در یخچالو باز کنه ته سیگارشو تو سینک میندازه.
حسابی گرسنه ست و وقتی برای سخنرانی های مرد جوان نداره، همینطور که تا کمر تو یخچال خم شده به بزرگتر شدن لیام فکر میکنه و اینکه چقدر مردونه تر رفتار میکنه.