*های گایز:)
حالتون چطوره؟
پارت جدید داریم:)))
امیدوارم دوست داشته باشید و لطفا اخر پارتو حتما بخونید💛💛
........
Song: I hate you so much
By " alexander 23 " 🎧🌿🌿
[ " تو قراره مثل پیچک دور تنم بپیچی؟"
" شایدم ذهنت " ]گذشته
.
." لویی "
صدای کارن اونو از افکارش بیرون نمیکشه ولی برای جلوگیری از کنجکاوی های احتمالی نسبت به درونگرایی بیش از حد اخیرش، به سمتش بر میگرده.
کارن که حالا مطمئن شده، توجه لوییو به خودش جلب کرده میگه:" چمدونتو باز کردی؟ چرا بهم نگفتی؟ میخواستم کمکت کنم... "
چند قدم کوتاه به سمتش برمیداره.
لویی زیپ چمدونی که حالا خالی شده رو میکشه و اونو با دقت زیر تخت جا میده، درواقع جوابی نداره که به اون زن بده." خودم درستش کردم "
به نظرش گفتن این حرف معنی نداره چون دقیقا از زمانی که وارد این خونه شده سعی کرده با تغییر دکوراسیون این اتاق، راحتی خودشو فراهم کنه اما هیچ چیز تاثیر نداشت. کاش میتونست تختو هم جا به جا کنه اما این کار دیگه از توانش خارجه.
صدای پاشنه کفش های کارن رو پارکتای کف اتاق حالشو بد میکنه، به نظر میرسه که اون تازه از بیرون برگشته و حالا حالاها بیخیال لویی نمیشه.
روی تخت کنارش میشینه و یه دستشو دور کمرش حلقه میکنه، حالا اونه که باید از اون پسر مراقبت کنه.
انگشت های زیباشو بین موهای نرم لویی حرکت میده و دنبال کلماتی میگرده تا غیر مستقیم نظرشو درباره اینجا موندن بپرسه." هی، انقدر اخم نکن پسر کوچولو. لیام خیلی از اینجا موندنت خوشحاله. نگران نباش خب؟ همه چیز درست میشه. از هفته دیگه مدرست شروع میشه، اینجا یه مدرسه خیلی خوب هست منم ثبت نامت کردم... "
کارن به حرف های خودش ادامه میده غافل از اینکه ذهن لویی یه جایی از حرفاش گیر کرده.
لیام... عصبیش میکنه حتی شنیدن اسمش و اون نمیدونه چجوری قراره با پسر پنج ساله ای که از نظر خیلی ها کیوته، سر کنه.
سرشو از زیر دست کارن بیرون میکشه و کمی فاصله میگیره.
" من خوابم میاد "
و بعد به سمت دیگه تخت میره و دراز میکشه.
اون زن هم وقتی جای دیگه ای برای بحث نمیبینه، میره تا اون پسرو راحت بذاره.
.
.
.
بعد از ظهره و لویی انقدر خوابیده که احساس گیجی میکنه، دهنش مزه تلخی میده و مثل وقتی که خرمالو میخوره، هم کشیده میشه.چشمهاش هنوز بسته ست و کورمال کورمال راه میره و سعی میکنه زمین نخوره. احساس میکنه عرق کرده و هرچی سریع تر باید بره حمام...