Song: Another Love
By " Tom Odell "🌿🌿
Past
Third Pov.
[ ... حتی از دیروزی که یه نفر توش بهم گفته دوستت دارم ]
ترس فقط یه بذر تو فکر آدماست اما انقدر رشد میکنه که در آخر به قلبشون میرسه و اونارو از بین میبره، این یه پایان غم انگیزه؟ نه
اینجا تازه زندگی کردن شروع میشه با تمام ترس ها...
و برای هری؟ خب، اون باهاشون کنار اومده تا حداقل بتونه زنده بمونه ولی میشه گفت لویی یکی از همون آدم هاییه که ترس، از پا درشون اورده!
" خب، تمام خونه رو هم با هم دیدیم پس چیزی نیست که اذیتت کنه "
هری سرشو دورانی میچرخونه و به خونه جدیدی که باید توش زندگی کنه نگاه میکنه.
خونه ای که از زمین تا آسمون با اتاق کوچیکش تو بهزیستی فرق داره." اینجا همش مال خودته؟ "
لویی طبق چند هفته گذشته که لبخند زدن براش آسون شده، میخنده و میگه:" و برای تو هم... "
به ساعتش نگاهی میندازه و اینبار لیلی رو صدا میکنه. میخواد از همه چیز مطمئن بشه.
لیلی اما برای رسیدن به سالن هیچ عجله ای نداره و مثل همیشه قدم هاشو آرام و باوقار برمیداره.
" چند روز نبودین نگرانتون شدم، خوش اومدین. "
صدای لیلی محکمه و در عین حال مهربون، باعث میشه هری سرشو بالا بیاره و به زن رو به روش نگاه کنه.
طرز ایستادن اون زن جوریه که بیشتر به اشراف زاده ها میخوره تا یه خدمتکار.
" جای نگرانی نبود، دنبال کارای هری بودم. "
رو به پسر کوچولوی کنارش میکنه و ادامه میده:" هری با لیلی آشنا شو... تو این خونه فقط منو تو و لیلی زندگی میکنیم. اون تو همه کارا بهت کمک میکنه و من ازت میخوام بهش احترام بذاری و اذیتش نکنی، باشه؟ "
هری پشت سر هم سرشو تکون میده و سعی میکنه به حس بدش بی توجهی کنه.
در آخر لویی میره تا به کارهاش برسه و هری با لیلی همراه میشه.
" سرپرست من لوییه؟ "
بی مقدمه میپرسه و همینطور که انگشتای لیلیو سفت فشار میده، بهش زل میزنه.
" نه کیوتی، سرپرست تو کارنه. لویی جوان تر از این حرفاست...
خب اینجا اتاق خوابته، خوبه نه؟ لویی گفت پنجره های بزرگو دوست داری
پس فکر کنم اینجا عالی باشه. "تو بهزیستی که بود پنجره های بزرگ کاربرد زیادی داشتن و اغلب هری برای فرار کردن و رفتن به حیاط پشتی ازشون استفاده میکرد،و الان؟