هیع هیع سلام
امشب چه شبیست.... 😈🤭حقیقتا از صبح که بیدار شدم هی فکر میکردم چیکار قرار بود بکنم ؟
و تازه الان یادم اومده که لوتن آپ نشده.ببخشید دیگه زیادی درگیرم.
و بابت قسمت های قبل ممنونم 😍
بیایید همه بچه های خوبی باشیم.امیدوارم لذت ببرید 😜
یه بوسه رو لپش چپ یکی رو لپ راست
یکی روی دستاش یکی رو شکمش
یکی روی بینیش یکی روی موهاش
_نترس باشه ؟ هری همیشه باهاته
هری گربه کوچولوی بغ کرده رو تو بغلش گرفت و زیر گوشش زمزمه کرد.
از صبح که فهمیده بود امروز کت واکه همین شکلی بود
ساکت و اروم و شاید ترسیده....نه دوست داشت پیشنهاد هری رو قبول کنه و برگردن خونه نه دوست داشت بره رو اون راهروی بلند و براق
نمیشد مثلا هریم باهاش بیاد ؟
_هَیی بْیات
لوتن لباشو بیرون خم کرد انگشتای اشارشو بهم وصل میکرد و جدا میکرد
_عزیز دلم من که رو استیج تو جا نمیشم...لوتن سرشو به شکم هری فشار داد و حرفی نزد
خودش میدونست هری رو اون استیج بلند و باریکی که براش درست کرده بودن جا نمیشد.
_میدونی که باید چیکار کنی مگه نه؟
هری پرسید و گونشو نوازش کرد_اوهوم
_اینجوری نباش دیگه ...شیطون باش ببینم
هری با لحن بچگانه گفت و لوتن رو که لم داده بود بهش و سرش رو شکمش بود رو به کوچولو قلقلک دادلوتن بدون اینکه حالت صورت یا بدنش رو تغییر بده انگشت فاکشو براش بالا گرفت
_حالا نه دیگه انقدرم شیطون
هری چشم غره رفت و خندید.
الان وقت غر زدن نبود نه وقتی که لوتن تو حال خوبی نیست_لوتن الان پریوده ؟
هری با شیطنت پرسید و خم شد صورت پسرشو ببینه
لوتن صدای نچی دراورد و ابروهاشو بالا انداخت_نپ فقد هیی پتیتوت ...لودن نه
هری قیافه متعجبی به خودش گرفت
_نخیرم ، کی گفته ؟_لیدام
_من لیدامو از دیک آویزون میکنم
لوتن ریز ریز خندید و دستشو جلوی دهنش گرفت
_میخوای بعد اینجا بریم شهربازی؟
لوتن با خوشحالی ازش فاصله گرفت لبخند رو صورتش نشسته بود و چشماش برق میزد
_هیی تو ؟ (هری ۲ )
هری اول پوکر نگاهش کرد و بعد خندید
_اره میتونی هری ۳ هری ۴ هری ۵ هر چنتا هری که میخوای ببری .
YOU ARE READING
Louten~[L.S]
Fanfictionیه اتفاق ساده و کوچیک باعث شد زندگی هری برای همیشه تغییر پیدا کنه . چه خوبه که از اتفاق های ساده و کوچیک ساده رد نشیم. این شما و این داستات زندگی هری و هم خونه جدیدش هم خونه ایی که از یک جعبه کفش کنار خیابون ، راه به آغوش گرم هری پیدا کرد. به زندگی...