سلاااام چطورید گلهای خندانم؟هوا خوبه ؟ از زندگی لذت میبرید؟
ووت وکامنت یادتون نره.
_به جون خودت قسم لوتن اگه یک بار دیگه اون کار رو تکرار
کنی میبرم میبندمت به تخت.هری انگشتو به نشونه تهدید تکون داد و با نهایت خشمی که
میتونست به اون شیطون ۳۰ سانتی نگاه کنه چشم دوخت.
لوتن در مقابل با تمام سعی ای که میکرد خودشو مظلوم نشون بده نتونست جلوی گیر کردن زبونش لای دندوناش و برق زدن چشمای آبیش رو بگیرهاون از کارش پشیمونه؟ نه
اون قراره کارش رو متوقف کنه ؟ نه
غر زدن و تهدید هری فایده ایی هم داره؟ نه
اون از حرص دادن هری لذت میبره ؟ البته!_فهمیدی ؟
هری با جدی ترین حالتش پرسید و لوتن تند تند سرشو تکون
داد لبخند دندون نمایی تحویل پسر بداخلاق روبه روش داد
هری خوبه ایی زیر لب زمزمه کرد و به طرف اتاق کارش راه
افتاد .اما هنوز دو قدم نرفته بود که دوباره صدای کوک نشده و بلند پیانو تو سرش پیچید.
با فریاد هری که اسم لوتن رو صدا میزد گربه کوچولو اخرین
پرشش رو اخرین کلاویه انجام داد و در کمتر از 1 ثانیه از دید هری محو شد.چند روزی میشد که علاقه شدید لوتن به پیانوشون دوباره گل کرده بود . در واقع از وقتی که پیانو رو خریده بودن هری وقت چندانی برای یادگیریش نداشت و عملا بدون استفاده مونده بود مگر اینکه لوتن بخواد بعضی وقتا باهاش بازی کنه و صداشو دربیاره و هر دفعه هری بهش قول میداد که یه روزی بلاخره یه معلم میگیره که به هر دوشون پیانو زدن رو یاد بده.
و حالا امروز بعد از این که لوتن اتفاقی اجرای پیانیستی رو
توی یه فیلم دید یادش اومد هری هنوز به قولی که داده عمل
نکرده و اگر قرار نیست معلم داشته باشن ، خب خود لوتن اموزش
خودش رو شروع میکنه!و صد البته که مطمئن میشه هریم درسش رو خوب یاد بگیره ، اخه اون خیلی سرش شلوغه و لوتن دوست نداره تنهایی از پیانو زدنش لذت ببره.
پس هر دفعه که هری اتاقش مشغول دوخت و ساختن . عروسکاش بود لوتن به هر بهونه ایی که به ذهنش میرسید اونو از اتاقش میکشید بیرون و شروع میکرد به بپر بپر های ریتمیک روی کلاویه های پیانو .
که خب همین چند لحظه پیش هری نشون داد لیاقت آموزش
و فداکاری لوتن رو نداره و همینطور چیزی از هنر حالیش
نمیشه چون پسر کوچولو رو مجبور کرده بود دست از هنرنمایی بکشه .لوتن داشت پیر میشد تو این خونه واقعا !
***
_هیی لفدن
لوتن همونطور که سرش رو خم کرده بود خواهش کرد و تو
چشمای هری زل زد
STAI LEGGENDO
Louten~[L.S]
Fanfictionیه اتفاق ساده و کوچیک باعث شد زندگی هری برای همیشه تغییر پیدا کنه . چه خوبه که از اتفاق های ساده و کوچیک ساده رد نشیم. این شما و این داستات زندگی هری و هم خونه جدیدش هم خونه ایی که از یک جعبه کفش کنار خیابون ، راه به آغوش گرم هری پیدا کرد. به زندگی...