هی گایزچه خبرا ؟
این قسمت یکم سوراخنده ست لطفا محکم وارد شوید.هرچی که شد بدونید من دوستون داشتم 😁
۵۰۰۰ کلمه ست میخوام بترکونیدا .
_لوتن ؟ شیرت گرم باشه یا سرد ؟
طبق عادت با صدای بلند از آشپزخونه پرسید اما سکوت خونه تنها جوابی بود که گرفت....
حقیقت مثل سیلی خورد تو صورتش . لوتن نبود!
حالت تهوع و سرگیجه دوباره برگشتن بهش.یادش اومد چند ساعت قبل خودشو در حالی که تو حیاط جلوی در ورودی از حال رفته بود پیدا کرده بود.
پاهای زخمی و خونیش همه خونه رو کثیف کرده بودن اگه لوتن بود الان با شیطنت براش ابرو بالا مینداخت ، مجبورش میکرد کثیف کاریش رو تمیز کنه همون کاری که خود هری همیشه لوتن رو وادار به انجامش میکرد.برخلاف چند ساعت پیش دیگه کسی رو مقصر این ماجرا نمیدونه ، هیچ کس جز خودش.
اون دوست خوبی نبود.
عزیزترین کسش رو بین ادما تنها گذاشت و فکر کرد میتونه هرجایی که دلش میخواد بره و وقتی برگرده اون هنوز سرجاش باشه.
البته که این احماقنست
و حالا هری به حماقتش پی برده.اگه کسی رو دوست داری هرگز نباید چشم ازش برداری ، هرگز نباید تنهاش بذاری ، هرگز نباید به حال خودش رهاش کنی ؛ فقط به خاطر اینکه فکر میکنی میتونه از پس خودش بربیاد . اگه این کارو کردی و وقتی برگشتی اون نبود ، حق نداری گله و شکایتی داشته باشی.
چون این تو بودی که اول رفتی.پس هیچ کس مقصر نبود جز هری
جز پاهاش که از لوتنش دور شدن
جز چشماش که مراقبش نبودن
جز گوشاش که صداش رو نشنیدن.رو کف سرامیک آشپزخونه نشست چشماش متوجه جدول قد لوتن شدن ، لبخند غمگینی رو صورتش شکل گرفت.
خاطره ها به ذهنش هجوم اوردن و با یاد اوریشون دوباره سوزش خفیف جای دندونای لوتن رو بینیش رو حس کرد"_هیی !
لوتن با چشمای ریز شده به صورت خبیثش زل زد و انگشت اشاره اشو به نشونه تهدید تکون داد.
تهدید کوچولوی خوردنی!
هری تمام سعیشو میکرد که نذاره خندش لوتنِ عصبانی رو عصبانی تر کنه.خب اخه نگاش کنید، واقعا بامزه نیست ؟ وقتی اینطوری حرص میخوره و بی قراره ؟
پاشو با حرص و ریتم رو زمین میکوبه ، گوشاش سیخ شدن و تیله های آبیش بین چین خوردگی های گوشه چشماش مثل دوتا الماس میدرخشیدن ، مخصوصا وقتی اینطوری خشمگین بودن . لبای کوچولو و قرمزش با فشار رو هم دیگه چسبیدن و هری میتونه حدس بزنه دندونای ردیف و نگینیش دارن روی هم ساییده میشن.
همه اینا ممکنه خیلی ترسناکو تاثیر گذار باشه اما نه وقتی که شما ۲۰ سانت و ۵ میلیمتر هستید!
اره اون کوچولو ۳ میلیمتر قد کشیده و هری میتونه خیلی واضح این تغییر سایزو ببینه خود لوتنم حسش میکرد اما از اونجایی که خوندن بلد نبود نمیتونست بفهمه دقیقا چقدر قدش بلند شده .
STAI LEGGENDO
Louten~[L.S]
Fanfictionیه اتفاق ساده و کوچیک باعث شد زندگی هری برای همیشه تغییر پیدا کنه . چه خوبه که از اتفاق های ساده و کوچیک ساده رد نشیم. این شما و این داستات زندگی هری و هم خونه جدیدش هم خونه ایی که از یک جعبه کفش کنار خیابون ، راه به آغوش گرم هری پیدا کرد. به زندگی...