لوتن کجاست؟ هری کجاست؟

1.4K 416 281
                                    

صف زیبای تابستانیتون خپی دلبندانم 😄

هیچی دیگه من چیزی نمیگم

بفرمایید لذت ببرید 🤭



پیش نیاز:
Heart like yours_Willamette Stone
.
.

دستاشو تو جیب کتش فرو کرد و بیشتر خودشو جمع کرد
سرمای نیمه شب کم کم داشت تو تنش اثر میکرد
با هر بادی که میومد رد خیس اشکای رو صورتش میسوختن.
اگه هری بود الان میگفت :
"گریه نکن پیشی کوچولو، میخوای بوست کنم خوب بشی؟"
نیاز داشت همین الان هریش پیشش باشه.
نیاز داشت که تو بغل گرمش بگیرتش.
نیاز داشت که پشت گوشش نوازش بشه.

اگه فقط حرفش رو گوش داده بود ، اگه شیطونی نمیکرد
اگه با دیدن لیلی تو جمعیت دنبالش راه نمیفتاد و گمش نمیکرد ، اگه از محوطه خارج نمیشد برای پیدا کردن لیلی ، الان هریشو داشت.

دلش تنگ شده بود .خیلیم تنگ شده بود ... میتونست حدس بزنه فقط چند ساعت گذشته از اونجایی که دیگه خورشید تو آسمون نیست و هوا تاریک شده
اما خاطره اخرین باری که کنار هری بود خیلی براش دوره خیلی خیلی دور...

لوتن زندگی تو خیابونو میشناخت.
سخت بود.... چند سال طول کشید تا هریش پیداش کنه ،
ولی این دفعه قرار بود چقدر طول بکشه؟
_هیی توعو ختا ژود بیا.
.
.
.
"6ساعت بعد از مراسم"

زل زده بود به جعبه خالی گوشه اتاق جعبه با ارزشی که هیچ قیمتی نداشت اما یه شب قیمتی ترین موجود زندگیش رو بهش داده بود.

یه کوچولوی ریزه میزه .
_لودن کولوجو نه
صدای نازک و شیرینش تو گوشش پیچید
چشمای اشکیش برق زدن و سرشو چرخوند ولی با دیدن جای خالیش تو اتاق و تخت دست نخورده کوچولوش  اینبار صدای ترک خوردن قلبش بود که تو گوشش میپیچید .

پسر کوچولوش الان کجا بود ؟ جاش خوب بود؟ سردش نبود؟
اون از صدای بلند میترسه ، نکنه تو خیابون دعوا بشه
اصلا تو خیابونه؟ نکنه کسی بگیرتش و اذیتش کنه ؟

فکر و خیال منفی لحظه به لحظه بیشتر تو مغزش پرورش داده میشد تا جایی که اشکای بی صدا رو صورتش تبدیل به هق هق بلند شدن.

_هری ؟ میشه درو باز کنی ؟ لطفا

لیام نگاهشو از رو زین که چهار زانو کنار در اتاق نشسته بود گرفت و به در زل زد وقتی جوابی از  هری نگرفت پیشونیشو چسبوند به در چوبی نفس عمیق کشید
میخواست دوباره در بزنه که صدای گرفته زین متوقفش کرد
_همش تقصیر من بود...اگه هری رو صدا نمیکردم .لوتن الان....
بغضش اجازه نداد ادامه بده

لیام فورا کنارش نشست و سرشو تو بغلش گرفت
_تقصیر تو نبود عزیزم ...هممون مقصریم.نباید تنهاش میذاشتیم.
لیام زمزمه کرد وموهای دوست پسرش رو بوسید.
اون پسر کوچولو کجا بود؟
.
.
.
صدای رعد و برق و بارون باعث شده بود بدن کوچولوشو پشت سطل آشغال بزرگ توی کوچه تاریک قایم کنه خیس شده بود و از ترس و سرما میلرزید
چرا هری نمیومد ؟

Louten~[L.S]Where stories live. Discover now