FIGHT FOR LOVE

PART 15

بلند شدم و روبه روی چهیونگی که به نظر ترسیده و روی مبل نشسته و بهم نگاه میکنه وایسادم و شونه هاش رو گرفتم گفتم:خب چنگ، اصلا نترس باشه؟ گریه هم نکن. ما قراره این مشکل رو حل کنیم.

با لبخند بهم گفت:با اینکه ترسیدم ولی بهت اعتماد دارم. قراره این مشکل رو حل کنیم.

گفتم:پدرم مبخواد بیاد اینجا، اون روزی رو که با جنی در مکان مورد علاقه ام قرار گذاشتم رو یادته؟ جیمین باهم حرف زد و بهم گفت که پدرم برنامه داره که بیاد اینجا. نمیدونم چیکار کنم چنگ، میتونم باهاش مبارزه کنم، ولی میدونم که میبازم، ولی نمیخوام که اون بهت اسیب بزنه، مطمعنم که اون میدونه تو هویت منو میدونی، اون میتونه ازت استفاده کنه.

چنگ با گریه گفت:چ چی؟

اون داره گریه میکنه. مثلا گفتم که گریه نکنه. دوست ندارم گریه کردنت رو بیینم.

بغلش کردم و گفتم:اروم باش. گریه نکن.
چنگ:ولی لیسا، پدرت هم تورو میکشه هم منو.

گفتم:نه، من هرکاری میکنم تا ازت محافظت کنم، تا از دوستام محافظت کنم. شماها تنها کسایی هستین که درکم میکنین، دوستم دارین، پس من هرکاری میکنم. حاضرم جونمو توی خطر بندازم تا مواظب شماها باشم.

چنگ:ولی من نمیخوام بار اضافی باشن لیسا. اینطوری خیلی برات سخت میشه.

نگاش کردم و گفتم:اره و میخوام اینو بگم که..... اگه اشکالی نداره..

اصلا از حرفی که میخوام بزنم مطمعن نیستم.

چنگ:چی؟

گفتم:میخوام بهت اموزش بدم، و 20 درصد از قدرتم رو بهت بدم، میتونی ازش استفاده کنی و تمرین کنی و قوی بشی، ولی فکرنکنم بدنت بتونه تحملش کنه.

بدن ادما از ما ضعیف تره، درسته ما شبیه ادماییم ولی فقط ظاهرمون، ادما نمیتونن قدرت خدایان و الهه هارو تحمل کنن.

چنگ با هیجان گفت:ایده عالیه! میتونیم امتحانش کنیم.

سرمو تکون دادم و گفتم:نه.

ادامه دادم:اگه بدنت نتونه تحملش کنه، قدرتم بدنت رو میخوره. یعنی اینکه بدنت میسوزه و خاکستر میشه.

چنگ هم شوکه شده بود هم ترسیده بود.

گفتم:بهت وقت میدم، ولی تا اونموقع تمرین میکنیم باشه؟ قول میدم که ازتون محافظت کنم. منظورم، تو، جیسو اونی و جنیه.

چنگ داد زد:حتی جیسو اونی؟!

فاک گوشم.

گفتم:اره‌. خب اونم دوستمه دیگه، پس؟

سریع هولم داد و بردم بیرون از ساختمون و خودش هم مثل بچه ها راه میرفت. منظورم پشت ساختمونه.

چنگ:از امروز شروع میکنیم لیسا.

گفتم:چی؟ گفتم که بهت وقت میدم تا فکرکنی.ه هی! رزی! هولم نده. وای خدا.