PART 20

288 46 14
                                    

جنی

دوست دارم هرچی توی اشپزخونه هست رو بشکونم و فقط دارم خودمو کنترل میکنم. چرا اون اینقدر جذابه که هر دختر مزخرفی عاشقش میشه؟!

تقریبا اشپزیم تموم شد و میخواستم لیسا رو برای ناهار صدا بزنم، ولی شنیدم که داشت با یه نفر حرف میزد. سمتش رفتم و دیدم که با ناامیدی راه میرفت.

با کی حرف میزنه؟

جنی:هی لیسا، با کی حرف میزنی؟

متوجه خشک شدنش شدم.

لیسا:جنی؟ همشو شنیدی؟ یا نصفشو؟

شبیه گربه های ترسیده شده.

جنی:همش.

دیدم که زمزمه کرد:فاک! بدبخت شدم.

جنی:با کی حرف میزدی؟

لیسا:من- امم- چیزه..

و یه دفعه ای گوشیش زنگ خورد.جواب داد:سلام چنگ؟! اره میدونم. اره منم چنددقیقه پیش داشتم همینو میگفتم. اینجا خیلی سخته جایی رو پیدا کنم که انتن بده، صداتو اصلا نمیشنوم‌. بعدا باهم حرف میزنیم. خداحافظ.

و  قطع کرد و گوشیش رو توی جیبش گذاشت.

لیسا لبخندی زد و گفت:داشتم با رزی حرف میزدم.

گفتم:باشه.

ولی میدونم اینجا یه خبراییه.

لیسا

نمیدونم چه بهونه ای بیارم، فاک!
من همیشه میگفتم جیمین ممکنه کارای احمقانه ای بکنه، ولی من الان، اینجا مثل چی گیر کردم.

و یه دفعه گوشیم زنگ خورد. گوشی رو جواب دادم چهیونگ بود!
وای خدایا شکرت نجاتم داد!

جواب دادم.

چنگ:یا! لیسا! چرات داری بدون غذا بیای خونم! وگرنه میکشمت! گفتم:سلام چنگ؟! اره میدونم. اره منم چنددقیقه پیش داشتم همینو میگفتم. اینجا خیلی سخته جایی رو پیدا کنم که انتن بده، صداتو اصلا نمیشنوم‌. بعدا باهم حرف میزنیم. خداحافظ.

چنگ:چی میگی ت-

و گوشی رو قطع کردم.

با لبخند بهش گفتم:داشتم با رزی حرف میزدم.

جنی باشه ای گفت ولی قیافش مشخصه که اصلا حرفمو باورنکرد.

فاک لیسا تو یه احمق به تمام معنایی!!

جنی:غذا اماده ست.

و سمت پشت خونه رفت.

با کف دست زدم به پیشونیم و گفتم:خیلی احمقی. تو-

جنی با لحن ترسناکی گفت:زودتر بیا. خوب نیست غذا سرد بشه‌.

گفتم:چشم مادمازل.

FIGHT FOR LOVEWhere stories live. Discover now