جنی
دوست دارم هرچی توی اشپزخونه هست رو بشکونم و فقط دارم خودمو کنترل میکنم. چرا اون اینقدر جذابه که هر دختر مزخرفی عاشقش میشه؟!
تقریبا اشپزیم تموم شد و میخواستم لیسا رو برای ناهار صدا بزنم، ولی شنیدم که داشت با یه نفر حرف میزد. سمتش رفتم و دیدم که با ناامیدی راه میرفت.
با کی حرف میزنه؟
جنی:هی لیسا، با کی حرف میزنی؟
متوجه خشک شدنش شدم.
لیسا:جنی؟ همشو شنیدی؟ یا نصفشو؟
شبیه گربه های ترسیده شده.
جنی:همش.
دیدم که زمزمه کرد:فاک! بدبخت شدم.
جنی:با کی حرف میزدی؟
لیسا:من- امم- چیزه..
و یه دفعه ای گوشیش زنگ خورد.جواب داد:سلام چنگ؟! اره میدونم. اره منم چنددقیقه پیش داشتم همینو میگفتم. اینجا خیلی سخته جایی رو پیدا کنم که انتن بده، صداتو اصلا نمیشنوم. بعدا باهم حرف میزنیم. خداحافظ.
و قطع کرد و گوشیش رو توی جیبش گذاشت.
لیسا لبخندی زد و گفت:داشتم با رزی حرف میزدم.
گفتم:باشه.
ولی میدونم اینجا یه خبراییه.
لیسا
نمیدونم چه بهونه ای بیارم، فاک!
من همیشه میگفتم جیمین ممکنه کارای احمقانه ای بکنه، ولی من الان، اینجا مثل چی گیر کردم.و یه دفعه گوشیم زنگ خورد. گوشی رو جواب دادم چهیونگ بود!
وای خدایا شکرت نجاتم داد!جواب دادم.
چنگ:یا! لیسا! چرات داری بدون غذا بیای خونم! وگرنه میکشمت! گفتم:سلام چنگ؟! اره میدونم. اره منم چنددقیقه پیش داشتم همینو میگفتم. اینجا خیلی سخته جایی رو پیدا کنم که انتن بده، صداتو اصلا نمیشنوم. بعدا باهم حرف میزنیم. خداحافظ.
چنگ:چی میگی ت-
و گوشی رو قطع کردم.
با لبخند بهش گفتم:داشتم با رزی حرف میزدم.
جنی باشه ای گفت ولی قیافش مشخصه که اصلا حرفمو باورنکرد.
فاک لیسا تو یه احمق به تمام معنایی!!
جنی:غذا اماده ست.
و سمت پشت خونه رفت.
با کف دست زدم به پیشونیم و گفتم:خیلی احمقی. تو-
جنی با لحن ترسناکی گفت:زودتر بیا. خوب نیست غذا سرد بشه.
گفتم:چشم مادمازل.
YOU ARE READING
FIGHT FOR LOVE
Fantasyالهه ای که عاشق یک برده شده.پدرش کسیه که به عشق اعتقادی نداره یک الهه برای جنگیدن واسه عشقش چیکار میتونه بکنه؟ دوستان این یه فیک ترجمه هستش امیدوارم که خوشتون بیاد❤ پیج اصلی:QueenJendeukie@