Part 9

304 88 20
                                    

- من تقریبا صد سالمه..

خب.. قشنگ حس کرد صدایی که از کامپیوترها موقع ارور دادن، شنیده بود همین الان توی مغزش چندین دور پلی شد. صد سال؟ پس چرا انقدر جوون بود..؟

- شوخیه مگه نه؟..

- نکنه بقیه کارامم شوخی بودن؟

- نه..

" خیلی خب کیم‌ جونمیون اره بیا اروم باشیم. خب. جانگ ییشینگی که یه سال روش کراش بودی و توی آزمایشگاه هم سونبه نیمت بود هم هم گروهیت طی چند روز گذشته دوبار بوسیدتت و بغلت کرده اما بعد از اون.. اوه خدایا نه اون ییشینگه من نیست.. بعد از اوووون.. هوف بعدش منو اورده اینجا و میگه خوناشامه، رو بدنم داغ میذاره..، گردنم رو گاز میگیره و خونم رو میمکه و بعدش میبینم کلی ادم دیگه رو اورده اینجا و شکنجشون میکنه و خون اونام مینوشه. حالام میگه صدسالشه و سالهاست همچین کاریو میکنه.. افرین جونمیون توی خوابای عجیب غریب دیدن مهارت جدیدی پیدا کردی. مرحله ی بعدی چیه؟ یا نکنه الان دوباره مامان میاد و اونقدر تکونم میده تا ازین خواب وحشتهاک بیرونم میکشه اره. فقط باید چشمهام رو ببندم همین. وقتی بازشون کنم مامانم‌ بالا سرمه.. "

و مقابل چشمهای مرد روبروش با سرعت پلکهاش رو بست و به هم فشارشون میداد.

- زود باش.. زودتر فقط بخواب اره..

خدایا.. ییشینگ کار زیادی باهاش نکرده بود اما.. اما انگار پسر بیچاره پاک خل شده و کامل رد داده..

- میخوای بخوابی؟

- هیسسسس هیچی نگو داره خوابم میبره من باید بخوابم.

- خب.. چرا بخوابی؟ تموم مدت خواب بودی

- آییش هیس شو

- خنگ..

هوفی کشید و از جاش بلند شد. انگار قرار نیست با این پسر فعلا به جایی برسه پس فقط فعلا نیاز‌ به استراحت و قوای بیشتر داشت. خب.. باید کجا میرفت؟ درسته به سراغ اولین قربانیش بعد از سه سال..

•~-~-~-~-~-~-~-~-~-~-•

با صدای جیغ بلندی که شنید از خواب نازنینش پرید و با ترس روی تخت نشست و زانوهاش رو گرفت توی بغلش و توی خودش جمع شد.. بغضش گرفته بود و هر لحظه ممکن بود با صدای دیگه ای که قرار بود بشنوه اشکش هم در بیاد و همونجا مثل یه بانی کوچولوی لوس زار زار گریه کنه.. از جاش سریع بلند شد و به سمت در اتاق حمله ور شد. نه. نمیتونست یک لحظه ی دیگه هم اونجا بمونه و توی این مکان و شکنجه گاه خوفناک سر کنه.. دستگیره ی در رو گرفت و با شدت کشیدش پایین..

- نههه..

دوباره سعی کرد. چندبار دیگه دستگیره رو به پایین داد. یکبار. دوبار. سه بار..

- نه نه لطفا.. لطفا باز‌ شو لعنت بهش چرا این در لعنتی قفله.. نمیتونم یه ثانیه هم اینجا سر کنم فقط باز شووو

Bathory YixingWhere stories live. Discover now