بخاطر حس کمبود اکسیژنی که داشت شروع کرد به نفس نفس زدن و بعد دستهاش رو روی تخت گذاشت و سعی کرد تموم وزن بدنش رو روشون بندازه و از جاش بلند شه بشینه. حس سرما میکرد. گیج و سرش سنگین شده بود حتی حس خستگی هم داشت و میخواست بحوابه ولی حس قوی تری بهش میگفت باید بلند بشه و بشینه. پتو رو از روی خودش زد کنار و با دیدن تن لختش یک لحظه وحشت کرد. چرا لخت بود؟؟ درکی از موقعیتش نداشت و انگار هیچی رو هم نمیتونست اطرافش ببینه. چش شده بود؟ سرش داعما تیر میکشید و بخاطر همون ناله ای کرد و چندبار پلکهاش رو بهم زد.
- جونمیون؟..
اسمش.. جونمیون. سریع سرش رو اورد بالا و به مرد مقابلش نگاه کرد. اوه چه جالب! چشمهاش یه رنگ سبز عجیبی داشت.. سرش رو یکم کج کرد که با دردی که توی گردنش پیچید آهی کشید..
- جونمیون خوبی؟ چیشد..
سریع سمت بانیش خم شد و شونه های ظریفش رو گرفت با نگرانی نگاهش کرد و نفس عمیقی کشید. چیشده بود.. چرا هنوز درد داشت چرا اونجوری نگاهش میکرد..
- سرتو بیار بالا و به من نگاه کن. خوبی؟؟ درد داری؟
- اوهووم.. گردنم. کمرم. پاهامم درد دارن حتی..
چرا همه جاش درد میکرد.. درد کمر و پاهاش که برای عملیات لحظات پیششونه ولی گردنش چرا.. نگاهی به همونجایی که گاز گرفته بود انداخت و جای دوتا دندوناش که هنوز زخم و کبودی اطرافشون روی پوست سفید و برفی بانیش مونده بود رو با تعجب نگاه کرد. اونا چرا نرفته بودن.. نکنه.. نکنه اونا حکم مارک رو داشتن؟ ولی اخه جونمیون درد داشت.. نمیخواست پسر کوچولوش درد بکشه اون قول داده بود مراقبش باشه و آسیبی بهش نرسونه الانم نمیخواست پسر کوچولوش کوچکترین دردی داشته باشه.
- الان حالت خوبه؟ دیگه کجاهات درد میکنه؟
- هموناس فقط.. سرمم درد میکنه و هی گیجم و اووممم خستم میخوام بخوابم.
- یکم بخواب باشه کوچولوی من؟ یکم که بخوابی حالت خوب میشه.
- اوهوم باشه. ولی.. اینجا کجاست؟
- اینجا؟.. اتاق منه
- آهان. شما کی هستین؟!!!!!
دنیا داشت دور سر ییشینگ میچرخید.. جونمیون چش شده بود؟ نکنه.. نکنه کم خونی باعث اسیب به مغزش شده بود؟ ولی اخه.. با تفکرات ییشینگ جور در نمیوند اون باید کانل خوب میشد اون به خوناشام تبدیل شده قرار نبود درد بکشه و حتی چیزیش بشه باید همه چی سرجاش میبود ولی الان هم جای مارک رو گردنش مونده و هم اینجور ییشینگ رو فراموش کرده..
- من.. من ییشینگم. یادت نمیاد منو؟
- ییشینگ.. ییشینگ.. اسمتون چینیه!
" عاح گاد بانیه خنگ معلومه اسمم چینیه یعنی تا الان نفهمیده بودی؟ ولی بخاطر خدا جونمیون.. من کیم هوم؟ من ییشینگم. جانگ ییشینگ. ارشدت توی سال سوم. کسی که تو آزمایشهات کمک میکرد بهت و دیگه.. هی میبوسیدت باهم ناهار خوردیمو بعد اوردمت اینجا پیشم. یادت نیست اینارو؟؟؟ همین نیم ساعت پیش باهم یکی شدیم.. اینکارو نکن.. فراموشم نکن جونمیون.. چرا داره اینجوری پیش میره اخه "
YOU ARE READING
Bathory Yixing
Vampire•~哟' By Kim Zhang •~哟' Bathory Yixing -Descendant Of Countess Blood- •~哟' Sulay -Layho- •~哟' Happy End •~哟' Vampire, Romance, Smut, Fantasy, Nc18 •~哟' Start: 99,06,21 •~哟' End: 99,08,12 •~哟' Personage: Yixing, Junmyeon •~哟' Parts: 16 •~ باتوری ج...