5

221 22 6
                                    

Stay close to me

_

شما کی باشی؟
نیکی اینو با اخم های تو هم رفته رو به دختر گفت
دختره بدون توجه به نیکی کتاباشو تو کیفش گذاشت و برگشت سمت من
و من با دیدن چهرش مو به تنم سیخ شد
پوزخندی زد و تو چشمام نگاه کرد :ربطی بهت نداره.
و بعد با خیال راحت از کلاس خارج شد.
اما من همچنان تو شوک بودم، این چهره خیلی آشنا که سه ساعت پیش هم تو خیابون دیدمش کی بود؟! بعد از چند ثانیه به خودم اومدم کیفمو برداشتم دوییدم از کلاس بیرون دنبال دختره تمام راهرو رو دوییدم اما هیچ جا اثری ازش نبود وقتی رسیدم به ته ساختمون نفسم گرفت سردرد بدی سراغم اومد تعادلمو از دست دادمو افتادم رو زمین و دیگه هیچی نفهمیدم.
***
_اره پیششم نگران نباش
_نه... چندبار باید بهت بگم تصمیم من نبود!!!
_آره آره همونه ولی این تصمیم من نبود!
_بهتره تمومش کنی وگرنه گزارشتو میدم
...
صدای نفس عمیق و پوف کشیدن عصبی
قدم هاشو بهم نزدیک کرد
_از صد فرسخی میتونم تشخیص بدم بیداری سباستین
چشمامو باز کردم
با لبخند نفرت انگیزش نگاهم میکرد
اخم کردم
+تو چرا اینجایی؟
_میخواستی کی باشه؟ فرشته مرگت؟
+نه نیازی ندارم وقتی تو هستی
پوزخندی زد دستشو کنار بالشتم گذاشتو نزدیک صورتم شد
_اون روزی که زیرم ناله میکردی انقدر چموش نبودی!
دستمو اوردم بالا و کشیده محکمی زدم تو صورتش
با تعجب صاف ایستاد و دستشو رو صورتش گذاشت
داد زدم : خفه شو! عوضی
صدای شخص سومی اومد که خندید
_برای اولین بار احمق نمیبینمت
هر دو به شخص سوم نگاه کردیم و هردو باهم گفتیم :تو؟
دختر دستاشو تو جیب کاپشن سیاه رنگش فرو کرد و شونه ای بالا انداخت چند قدم نزدیکمون شد و رو به آکی گفت:من بخاطر مهمونم اینجام! هنوز کارم باهاش تموم نشده بود که ازم دزدیدیش!
آکی عصبی دستشو تو موهاش کشید و دست دختره رو گرفت و کشیدتش اما نوک سوزن جا به جا نشد
با تعجب بهشون نگاه میکردم که آکی زیر لب چیزی گفت و من نشنیدم، بعد ازون دختره و آکی از اتاق بیرون رفتن.
از جام بلند شدمو سرممو از دستم کشیدم بیرون کمی سرم گیج رفت وقتی حالم بهترشد از اتاق بهداری دانشگاه اومدم بیرون بدون فکر به چیز دیگه ای غیر ازون دونفر از دانشگاه اومدم بیرون
این زندگی خیلی پیچیده شده
از وقتی بهوش اومدم همه چیز برام خیلی جدیده
من قبلا چه ادمی بودم؟
چرا الان همه چیزو فراموش کردم؟
واقعا آکی رو دوست داشتم؟ اون دختره چه ربطی بهش داره؟ چرا اون دنبال منه؟
تا خونه تمام این افکار تو سرم رژه میرفتن و برمیگشتن... اما جایی متوقف شدن که فهمیدم راه خونه رو بلد نیستم و گم شدم و اومدم جلو گی بار...
پوفی از سره خستگی کردم
+حالی گاومم زایید
+الان چه غلطی کنم؟
+من کدوم گورستونی اومدم؟
راهمو کج کردم که برگردم برم سمت خونه گوشیمو درآوردم زنگ بزنم به فیلیکس که کسی صدام کرد
_سباستین؟
برگشتم سمت کسی که اسممو گفت
یه پسر خوشتیپ آسیایی با چهره جذاب و بانمک هم قدای خودم 

I'm in hellWhere stories live. Discover now