part 10 ; from your embrace

4.2K 961 239
                                    

"میتونی امتحانش کنی!"
نمیدونم از کجا.. از کدوم مکان لعنتی‌ای این جمله به ذهنم رسید ولی تنها چیزی بود که تونستم بهش بگم.

با بالا رفتن ابروش کاملا متوجه شدم چه چیز مزخرفی رو به زبون آوردم. لبم رو تر کردم و منتظرش موندم. چنگی به باسنم زد و با پوزخندی دستش رو به چونه‌م رسوند.

صورتم رو جلو کشید و توی اون فاصله‌ی نزدیک حرکاتش رو زیر نظر گرفتم. نفس سنگینی کشید و به چشم هام نگاهی انداخت.

"مطمئنی؟"
با همون ابرو های بالا رفته پرسید. مردد بهش خیره شدم. ممکن بود دوباره همه چیز بهم بریزه. فقط کافی بود کسی متوجه بشه..

"آره."
زمزمه کردم و اون خودش رو جلو کشید. گونه‌م رو کوتاه بوسید. فاک به هر کسی که میخواد متوجه بشه! بعد بوسیدنِ گونه‌م کمی مکث کرد تا اثری از دید توی صورتم ببینه. با ندیدنِ چیزی پایین تر رفت. سرش رو کاملا روی گردنم خم کرده بود. دکمه های کتم رو به آروم باز کرد و مشغول بوسیدن و مارک کردن گردنم شد.

بعد کشیدن دندون هاش روی گردنم عقب رفت تا ردی از مارک هاش رو ببینه.

"زحمت نکش! هیچ چیزی اونجا پیدا نمیکنی. من زخمی نمیشم مگر اینکه-"
شونه‌م رو بالا فرستادم و اون با تعجب نوک انگشت هاش رو به گردنم رسوند و آروم لمسش کرد.

"مگر اینکه چی کوک؟"
کنجکاو پرسید. ادامه ندادم، نیازی نبود بدونه تنها از طریق خدایان آسیب پذیرم.

"باید یک قدرت خاص داشته باشی.."
کوتاه جمعش کردم. آهانی گفت و دوباره نوک انگشت هاش رو به گردنم رسوند.

"شاید یک روز بتونم واقعا مارکت کنم."
کمی حالش گرفته شده بود. لبخندی به حرفش زدم و کتم رو از تنم درآوردم و کنارمون انداختم. شاید.. شاید میشد!

"میتونم لب هات رو زخمی کنم؟ چون دردت میگیره!"
با چشم های ریز شده‌ش جاهامون رو در کسری از ثانیه عوض کرد. ابروم رو بالا انداختم.

"چرا انقدر علاقه به زخمی کردنم داری؟"
کنجکاو پرسیدم و قوسی به کمرم دادم. دستش رو عقب برد تا بند هارنس رو باز کنه. پاهام رو دور کمرش حلقه کردم. پوزیشنمون درست مثل دفعه‌ی قبلی که زیر بارون بودیم، بود.

"میخوام رد مالکیتم رو ببینم."
کوتاه زمزمه کرد. لبخندی به حرفش زدم. نیازی نبود ردی به جا بزاره. خیلی وقت پیش این اتفاق افتاده بود و من هر روز با اون رَد روی لب هام توی راهرو های باریک جهنم قدم میزدم.

"میخوای امتحانش کنی؟"
روی لب هاش زمزمه کردم. فاصله‌مون خیلی کم بود و اون نفس عمیقی کشید.

"ولی نمیخوام دردت بیاد!"

"تو میخوای لبم رو زخمی کنی ولی نمیخوای دردم بیاد؟"
با تعجب به چشم هاش نگاهی انداختم. لبش رو گاز گرفت.

Devil wears prada || VKookМесто, где живут истории. Откройте их для себя