part 25 ; my time

3K 722 181
                                    

Back to black - Amy Winehouse
- آهنگش توی دیلی شخصی کوچولوم هست. @nyctovibe اگه دوست دارین از اونجا برش دارین ولی حتمااااااااااااااا حواستون باشه که گوشش بدین. پارت بسیار حساسی پیش رومونه. :) -

*****

با حس کردن سنگینی نگاهی روی خودش چشم هاش رو باز کرد و انگشت هاش رو به صورتش رسوند و چشم هاش رو مالید. نفس عمیقی کشید و نگاهش رو دور اتاق چرخوند و تونست جونگکوک رو توی فاصله کمی از خودش ببینه که با تموم وجود بهش خیره شده و لبخند بزرگی هم روی صورتشه.

"دلم برات تنگ شده بود!"
جونگکوک با لحن غمگینی زمزمه کرد که پارادوکسی با لبخندش بوجود اومد.

"فقط چهار ساعته که خوابیدم."
تهیونگ لبخند کوچیکی زد و دستش رو به کمر لخت جونگکوک رسوند. اون رو بالا کشید و اجازه داد به روی بدن لختش بیاد.

چند ساعت پیش اون ها مشغول یک کار های خاصی بودن و این کاملا واضح بود که لباس هاشون خیلی اضافیه، پس ازشون خلاص شدن و یک شب جذاب رو با هم رقم زدن.

تهیونگ به خاطر خستگی زیادش خوابیده بود ولی جونگکوک نمیخوابید، اینکه شیطان بود بر این قضتیه بی تاثیر نبود ولی حتی ترکش هم نکرد و کل چهار ساعت رو به صورتش خیره شد. اون شیطان خیلی دلتنگ بود پس از تمام وقتش استفاده کرده تا تهیونگش رو تحسین کنه.

تهیونگ خم شد و بوسه‌ی ریزی روی نوک دماغ جونگکوک قرار داد که باعث لبخند جونگکوک شد. محکم به هم چسبیده بودن و به نظر میرسید هیچ چیز نمیتونه اون ها رو از هم جدا کنه.

جونگکوک با شنیدن صدای در اخمی کرد و ملحفه رو روی سرش کشید تا معلوم نباشه. حوصله‌ی نگاه احمقانه‌ی آدمیزاد ها رو نداشت.

"بله؟"
تهیونگ جواب داد و در باز شد. جونگکوک به راحتی متوجه شد که یونگی وارد اتاق شده.

"دیگه باید بلند شی، امروز محموله رو تحویل میگیریم."
یونگی بی حوصله فریاد کشید. از دست تهیونگ خیلی عصبی بود، به تازگی خیلی تغییر کرده بود و این اصلا چیزی نبود که خوشش بیاد. با کمی دقت متوجه بدن دیگه‌ای زیر ملحفه ها شد و اخم شدیدی کرد.

"باز هم اینجاست؟ واقعا خسته نمیشین؟"
لبش رو کج کرد و جونگکوک از زیر پتو چشم هاش رو چرخوند.

"دهنت رو ببند."
شیطان در جوابش فریاد کشید و یونگی تنها چشم هاش رو ریز کرد و به تهیونگ نیم نگاهی انداخت.

"تا یک ساعت دیگه بار به جایی که گفته بودی میرسه و باید تحویلش بگیریم! انقدر ریلکس نباش و تکون بخور. بزرگ ترین محموله‌ی پنجاه سال اخیر داره برای ما میشه و تو فقط مثل احمق ها اینجا نشستی و با اون سکس میکنی؟"
یونگی پشت سر هم گفت و با عصبانیت به سمت در رفت و حتی منتظر جواب تهیونگ نموند.

Devil wears prada || VKookWhere stories live. Discover now