part 28 ; Turbulence Of the Wind

3K 599 137
                                    

Music theme ; Diet Mountain Dew (slowed) - Lana del ray

-فلش بک به بعد از متوقف شدن زمان روی زمین-

"تهیونگ!"
فریاد جونگکوک تنها چیزی بود که شنیده میشد. خودش رو با هیجان به بغل شیطان مقابلش پرت کرد و سرش رو اونقدر پایین برد تا ضربان قلبش رو بشنوه.

دست های تهیونگ دور بدنش حلقه شدن و طوری اون رو به خودش چسبوند که انگار این آخرین باریه که میخواد طعم آغوشش رو بچششه. روی موهای جونگکوک بوسه‌ای قرار داد و پایین تر رفت؛ به آرومی پیشونی، چشم و بینیش رو بوسید و با رسیدن به لب هاش متوقف شد. انگار میخواست بوسه‌ی روی لب هاش رو فعلا ذخیره کنه ولی جونگکوک بی صبر بود. پس جلو رفت و گوشه‌ی لبش رو بوسید و تهیونگ چشم هاش رو بست.

دست های قدرتمند تهیونگ، بین زمین و هوا بدنش رو هدایت میکردن و اون رو به خودش نزدیک نگه میداشتن.

"من.. دلتنگت بودم!"
جونگکوک با چشم های اشکی زمزمه کرد و آروم بال های تهیونگ رو نوازش کرد. لبخند غمگین تهیونگ بهش مجال خوشحالی نمیداد.

"تو دلتنگم نبودی؟"
با معصومیتی پرسید که تهیونگ نتونست جوابی بده. تنها به چشم هاش خیره شد؛ کاش میشد با چشم ها حرف زد چون کلمات کافی نیستن. کلمات نمیتونن بهش بفهمونن که چقدر توی تک تک ثانیه هایی که روحش به زنجیر کشیده شده بود، قلبش درد میکشید. قلبی که برای معشوق میتپید و هیچوقت کنارش نبود!

"متاسفم! نمیخوام اذیتت کنم، سوکجین و نامجون به جهنم برت میگردونن.. من باید وضعیت زمین رو سر و سامون بدم.. زود برمیگردم.. باشه؟"
جونگکوک هیجان زده اشک هاش رو پاک کرد و از آغوش تهیونگ فاصله گرفت.

"قراره چیکار کنی؟ یکی از آدم ها تیر خورده."
نامجون جلو اومد و نگاه تهیونگ به زمین زیر پاشون کشیده شد.

"اون یکی رو داره که مراقبشه."
تهیونگ زمزمه کرد و به جیمین که بدن یونگی رو در آغوش گرفته بود خیره شد.

"فقط میفرستمشون محموله رو بگیرن، ووبین از قبل میدونه که باید الان برگرده و بقیشون هم نباید من و تهیونگ رو توی این ماجرا به یاد داشته باشن."

"میخوای ذهن یونگی و جیمین رو از من پاک کنی؟"
اخم تهیونگ کمی نگرانش کرد. اون که حالا نیاز نداشت روی زمین بمونه، پس خاطراتش رو برای چی میخواست؟

"نه.. فقط باید امشب رو فراموش کنن."
جونگکوک تابی به بال هاش داد و تهیونگ سرش رو تکون داد. نگاهش به سمت سوکجین کشیده شد و باعث لرزش شیطان مقابلش شد. عجیب نبود که ازش بترسن، اون دیگه یک آدم عادی نبود!

********

"یونگی حالت بهتره؟"
جیمین با نگرانی خودش رو توی ون جلو کشید تا بتونه زخم یونگی رو چک کنه ولی مرد خیلی عصبی بود.

Devil wears prada || VKookOù les histoires vivent. Découvrez maintenant