prt.6

383 49 4
                                    

Jungkook

با عصبانیت پرونده رو کوبیدم رو میز منشی با این حرکت وحشت زده نگام کرد.
دستامو مشت کردمو از اتاق زدم بیرون صورتم از عصبانیت عرق کرده بود

زیر لب غریدم:"بحسابت میرسم اشغال"

در اتاقشو با خشم باز کردم پشت میزش با تلفن حرف میزد بلند شد و نگاهش که به صورت سرخ شده از خشمم خورد تلفن رو گذاشت

با صدای لرزون : ق.قربان چیزی شده؟
صدای منشی باعث شد فریاد بزنم
-رئیس من که
+خفه شوو برو بیرون زود

با رنگی پریده عقب گرد کردو پشت میزش نشست
دندونامو روی هم فشار دادم نگاش کردم صورتش به سفیدی میزد بی رنگ و مات ...
از سر خشم پوزخند زدم ، کلافه دور خودم چرخیدم صداش عذابم میداد

-قرباان چرا من که
خودشم نمیدونست چی بگه هراس داشت ترسیده بود از کاری که کرده بود
با خشم سمتش رفتم با ترس عقب عقب رفت به دیوار چسبید،یقشو تو دستم گرفتم

فریاد زدم:"احمق از کی دستور میگیری؟ بگو تا خفه ات نکردم . وحشت زده لباش رو تکون داد سکوت کرده بود
بلندتر داد زدم:چرا خفه خون‌گرفتی اون دهن فاکیتو باز کن حرف بزن

با دادی که سرش زدم به حرف اومد.تنش گوشه دیوار میلرزیدو یقه اش تو مشتم

وحشت زده گفت:"قسم میخورم کار من نبود قربان"
محکم تکونش دادم کمرش چسبید به دیوار فریادش بلند شد مشت محکمی به صورتش زدم .انقدر محکم که خون تو دهنش جمع شد با مشت دوم به هوا پاشیده شد..دیوار سفید از خونش رنگی شد.

مقاومتش تحلیل رفتو روی زمین افتاد باید اعتراف میکرد که اون اشغال کیه

سرشو گرفتم و داد زدم :"بگو اون کیه؟"
به گریه افتاد مردی چهل ساله که دوسال بود برام کار میکردو یک سال بود بهش اعتماد کرده بودم البته نه در هرزمینه ای ..فقط چیزایی که بهش مربوط بود .ولی من فهمیدمش ، فهمیدم که تمام مدت برای یکی دیگه کار میکرده وبه من خیانت میکرده.فشار دستمو دور گردنش بیشتر کردم صدای ..تیریک تیریک ..گردنش به خوبی شنیدم.با خشم گفتم:"میدونی سزای خیانت چیه؟

صداش مثل ناله ای ضعیف به گوشم رسید:"براتون توضیح میدم" لبامو به گوشش نزدیک کردم با خشم ولی زیر لب گفتم:"نترس نمیکشمت .البته نه تاوقتی که بهم‌نگفتی اون کیه ولی اگه بگی نمیدونم چی میشه دوتا احتمال وجود داره یا زنده میمونی یا خودم میکشمت ،بستگی به خودت داره.پس بگو کیه؟"
چشماش باز نمیشد از کنار لبش خون جاری بود زیر لب با ناتوان با لکنت گفت:"ب باشه م..میگم"
بعد از مکث کوتاهی ادامه داد: "اون ..اون داهیون، رئیس من اونه "
با شنیدن اسمش خشمم بیشتر شد کنترلم رو از دست دادم فریاد زدم و خیلی راحت پرتش کردم به دیوار کمرش محکم با دیوار برخورد کرد از درد نالید.

sinner(коокмin)Where stories live. Discover now