prt.7

327 44 2
                                    

Jimin

عجیب حوصلم سرفته بود رئیسمم طبق معمول مسافرت بود عجیبه چرا منو نبرده؟ لابد گذاشته بمونمو از درو دیوارو ماهیای تو اکواریومو افتاب پرسته زشتش مراقبت کنم

خب چیز دیگه ایم نبود که دلم بهش خوش باشه ..نشستم جلوی تلوزیون ی دستم زیر چونم بود یه دستم به ریموت
همینطور شبکه رد میکردم و بی هدف رد میکردم
هیچی گیرم نیومد همش چندتا سریاله تلوزیونی تکراری بود از حرصم خاموشش کردم همون بهتر که اف باشه
هی حالا چیکار کنم ..با انگشتم به لبه ی مبل ضربه زدم دور تا دور خونرو واسه هزارمین بار دید زدم که یهو صدای پیامک گوشیم و شنیدم از رو میز برداشتمش

پیام از طرف کای: سلام چطوری خوشتیپ
خاستم جوابو براش تایپ کنم که زنگ زد میخاستم جواب بدم ولی با ی خنده شیطانی رد تماس زدم
براش تایپ کردم"حال ندارم حرف بزنم"
+"حوصلت سرفته؟"
-"خیلی "
+"پس پایه ای بزنیم بیرون؟"
یکم فکر کردم پیشنهاده بدی نبود
-"باشه کی و کجا ببینمت؟"
بعد از مشخص کردن اینکه کجا منتظرش بمونم گوشیمو گذاشتم کناربه ساعتم نگاه کردم ۱۱ صبح بود
بعد از حاظر شدن و پوشیدن لباس درو باز کردم که برم
یهو یکی از غولایی که گذاشته بود از خونش محافظت کنن جلومو گرفت :کجا دارید میرید؟

حق به جانب جواب دادم: بتوچه باید بهت جواب پس بدم؟

+خودتون میدونید اقا چی دستور دادن
-کسی به من چیزی نگفت
خاستم برم تو شکم گندش به فوش بکشمش که یکی دیگه مثل خودش اومد سمتمون: بیخیالش شو رئیس به من گفته... بزار بره

یکم نگام کرد و رفت کنار ی نگاهه چپ بهش انداختم و از جلوش رد شدم

همیشه وقتی سفر میرفت منم سواستفاده میکردمو با ماشینش یواشکی میزدم بیرون اونم چیزی نمیگفت البته تو این سه سال اعتمادشو جلب کردم ولی برای این ازادیاهم قانون داشت یکیش اینکه به مهموناش برسم دومم اینکه به تمام اوامرش گوش بدم
پولی که بهم نمیداد خب منم ازش سواستفاده میکردم ..مفت که نمیشد!
توقعی ام نداشتم همینکه ی جا دارم برای موندن و مجبور نیستم تو خیابون بمونم ی لطفه بزرگه
ماشین کایو جلوی عمارت دیدم با لبخند جذابی از تو ماشین نگام میکرد

مثل همیشه خوشتیپو جذاب بود..ی دکتر جذاب
نشستم کنارش با لبخند نگام کرد سلام کردم
+سلام حالت چطوره جیمینیی
-عالیم حالا بریم
سرشو تکون داد و حرکت کرد نمیدونم کجا میریم و اصلا برام مهم نبود فقط میخام خوش بگذره
دستمو سمت ضبط ماشینش بردمو دکمه رو زدم اهنگ غمگینی پلی شد
رو کردم بهش با شیطنت نگاش کردم
-به به ..چه اهنگایی گوش میدی عاشق شدی نکنه
نگاه کوتاهی بهم انداخت
+چیه بهم نمیخوره؟
-گوش دادن به اینا؟
+نه عاشق شدنو میگم
-اهااااا
یکم جابه جا شدمو لبامو به نشونه فکر کردن جمع کردم
-خب نمیدونم ..بهت میاد ولی ..بستگی داره
ی ابروشو انداخت بالا
+به چی بستگی داره؟
از شیشه به بیرون نگاه کردم: چه میدونم ..تاحالا عاشق نشدم که بفهمم
نگاش کردم لبخند کجی کردو سرشو تکون داد
به دستاش نگاه کردم سفت فرمونو چسبیده بود باز به صورتش نگاه کردم
+خوب درسته ..ی عاشقو فقط ی عاشق میتونه بفهمه
گارد گرفتم: یعنی من نمیتونم بفهمم؟
ابروشو انداخت بالا به نشونه "نه"
پوزخند زدم: پس عاشقی
سرشو تکون داد ماشینو نگه داشت و با گفتن کلمه(شاید) هم زمان پیاده شد

sinner(коокмin)Where stories live. Discover now